بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه

می آیند و می روند

دیده ها گریان

دست ها خالی

سرها به زیر

تنها که نه، با جماعت می آیند که رد نشوند،

اینجا که نشسته ام هنوز هم افکار زمینی رهایم نمیکنند

انگار نه انگار اینجا معراج است!

انگار نه انگار قرار بود این بار از همه ی بارهای قبل عاشق تر باشم

حاشا که قول و قرارمان از جانب شما فراموش شود، 

حتما باز هم قصور از من است

این منم که نمیفهمم معراج کجاست

این منم که رنج را به جان میخرم اما گلایه میکنم

این منم که نمیگذارم این کارهای کوچک و دم دستی هم به دلتان بنشیند

این منم که بلد نیستم عاشقی کنم

لعنت به این من

خدا جان بگیر از من این من لعنتی را

بگذار همه تو باشی

جان تو باشی

جسم تو باشی

عشق تو باشی

روح تو باشی

یار تو باشی

بگذار همه تو باشی..


هیــــــــــــچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">