امشب
مرور خاطرات گذشته بود
حرف ها
به کودکی من هم رسید
صحبت از دختر بچه ای بود
که تا بعد از هفت سالگی
چادر گل گلی اش را سرمی کرد
و همراه پدر به مسجد می رفت!
و بابا خوشحال
برایش جایزه هم می گرفت،
در حالیکه برادر بزرگ
غیرتی
و عصبانی...
نقاط ضعف کار به کنار
اما
دیدی خدا راست می گفتم؟
دست مرا
بابا گذاشت
در دستان تو،
حال نکند رهایم کنی؟!