کاش میشد
ماهم مثل نسل های قبل
نه گوشی داشتیم، نه اینترنت
تا اگر خواستیم با کسی حرف بزنیم
راهی طی می کردیم
میرسیدیم به در خانه اش
در میکوبیدیم
سلامی گرم
و در فاصله ای کمتر از این کابلهای طولانی
میگفتیم دلمان برایش تنگ شده بود!
خنده های کنار هم
گریه های روی شانه ی هم...
+تو روز و روزگار من، بی تو روزای شادی نیست!
(توی تاکسی که بودم راننده اینو گذاشته بود، خوب شد عینک آفتابی همراهم بود، اشکم رو کسی ندید!)