برای تحویل سال
فرار کردم
از خانه
و جای خالی تو!
کیلومترها دور از خانه
با آدم هایی که نمی شناختمشان
در حسینیه ی پادگانی که تا به حال ندیده بودم
تحویل سال
باز هم جای تو خالی بود،
که بیایی،
آب چهل یاسین بیاوری
بگویی تبرک است
رویمان را ببوسی
عیدیمان را از لای قرآنت بدهی
شکلات تعارف کنی
و بعد سکوت کنی و به تبریک عید آقا گوش بدهی
بعد هم تماس های تبریک
و گلایه ی ما
که پدرجان
گوشی را کنار بگذار و دو تا عکس خوب با ما بگیر
...
+ حدیث کساء را، آخرین بار
برای شفای تو خوانده بودم...