بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه
آرامتر شده ام
بیخیال تر
شاید کمی هم مهربان تر
بعضی نوشته هایم را که دوباره می خوانم

چقدر دلم تنگ تر میشود برای حال و هوای عاشقی
شاید اگر کربلا نبود
اربعین
پیاده
با برادر...
شاید اگر شب جمعه
با توفیق اجباری نمی ماندیم
شاید اگر تا کربلا مدام به ذهنم نمی آمد
شب جمعه ی بعدی کربلا می مانیم یا نه؟!
و حتی از ترس شنیدن جواب منفی سوالم را بلند نمی گفتم!
شاید اگر شب جمعه، کربلا، بین الحرمین
در آن حال و هوا چشمان ملتمس و بلاتکلیف آن دخترک را نمیدیدم
اگر لرزش دستانش را از آن فاصله حس نمی کردم
اگر آن وقتی که در بین الحرمین آواره ی یک نشانه آشنا بودم،
تو آن زائر سید ایرانی را جلوی پای من سبز نمی کردی
که با سوز نام علی بن موسی الرضا را ببرد
و اشکهای منِ بُهت زده را بریزد
اگر بابا نگفته بود این زیارت را جای من برو
اگر خیلی اتفاقهای کربلا نبود
اگر نگاه تو نبود
شاید نه
حتما  حسین جان
تا حال
کم آورده بودم...



     + چقدر نام تو اعتبار می دهد به دلم،این دل شکسته نذر تو حسین!
 
     + سامرا که حسرت شد، تنها حرمی که تو هم نرفتی!
هیــــــــــــچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">