رمضان باشد
گرم باشد و عطش بی تابت کند
با خودت زمزمه می کنی
سلام بر آن لب هاى خشکیده
و مدام
یاد عمودهای آخر راه میفتی
شاید عمود 1400 یا کمتر و بیشتر
بطری آب خنک به دستت میرسد
بیخیال خوردنش میشوی
بطری در دست
میرسی به محل اقامت
با لب های خشک
هنوز از شرم عباس لب به آب نمیزنی
نه اینکه نخواهی
اصلا نمی شود
میروی کنار آخرین عمود 1452
سلام بر لبهای خشکیده ات عباس
سلام بر لبهای خشکیده ات حسین
کیست که لحظه ای گمان کند
سقا جواب سلامش را ندهد
دور سر زائر حسینش نگردد
دستش را نگیرد؟؟؟
+ عمو....آب... حرم...