کریم که تو باشی
می آید آن روز خوب
که در باب قاسمت بایستم
در امتداد صحن مادر
نگاهم به گنبد طلائیت بیفتد
سلام بدهم
اذن بدهی
در هوای حریمت رها شوم...
+ میلاد تو بغض دارد، بغضی به مظلومیت بقیع...
+ بطلب پای پیاده سحری کرب و بلا...
+ آن چنان غرق تو بودم که خودم یادم رفت/خیره در چشم تو آنقدر غمم یادم رفت...