خودم را میگذارم جای بعضی ها
جای بعضی ها که میکروفون دارند
و مقابل یک سید نشسته اند
و شعر می خوانند!
بعد هی نگاهش میکنم
نگاهش می کنم
نگاهش می کنم
"مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود/ ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی"
گاهی هم با خودم فکر می کنم
این آقا، اینقدر مهربان و خنده رو
چطور این همه اقتدار دارد
و اشداء علی الکفار است!
+ پدر باید دوست داشتنی باشد، مثل تو، مثل او!
+ یکی جای من رفت، نگاه کرد، سلامی هم آورد...