مدام دور و نزدیک می شوی
جایگاهت را عوض می کنی
از زاویه ی دیگری نگاهش میکنی
نردبان می گذاری، کمی بالاتر
خم می شوی، کمی پایین تر
دقیق تر می شوی، شاید گوشه ای یک روزنه باشد
نه! نیست!
همه جا یک رنگ است
مطلق
کورمال کورمال در تاریکی دنبال دیوار میگردی
که تکیه کنی
زمین میخوری
میشکنی
شکسته های خودت را جمع میکنی
مبادا دست و پای کسی را ببرد
شکسته هایت دستت را زخم می کند!
چشمانت را میبندی
در انتظار مرگ قدم میزنی...
+ یه وقتایی هست که هیچ راهی نیست، حتی بی راهه!