بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه
باز هم
جواب دندان شکن دادی خدا!

سربند جانم
همسفر روزهای خوب کربلایم
که یادم می آورد در بیابان های نجف دنبال چه باشم
همان که "یا مهدی ادرکنی" با خط طلایی رویش حک شده بود
همان که از سفرهای عجیب راهیان آمده بود
همان که اشک هایم با تار و پودش عجین شده بود
حالا زائر شده!

سربند جان
نمیدانم حالا عمود چندی
نمیدانم باز هم مهمان روضه ی آن عرب میشوی
که زوار را پاشویه میکرد و از رقیه میخواند؟!
نمیدانم لحظه های اولی که عطر کربلا را میشونی
باز هم در مشت های کسی فشرده می شوی!؟
نمیدانم شب جمعه ای مهمان مادر می شوی؟!؟!

همین قدر که خبر رسید رفته ای خوب است
کافی است
کافی است که تو را ببینند و مرا یاد کنند...
هیــــــــــــچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">