عین برف ندیده ها
هر چند دقیقه
میپرم کنار پنجره
با ذوق
با صدای نسبتا بلند میگویم
"هنوز میباره"
این بار اما
دلم هری ریخت
از ذوق خودم
دلم لرزید...
یاد یک پنجره
یک ذوق چند دقیقه ای
یک نگاه پر از آرزو
یک سلام عاشقانه
نگاه مکرر به پنجره
"هنوز زوده، نرسیدیم"
درست لحظه ی ورود به مشهد
وقتی گنبد از پنجره های قطار خوش آمد میگوید
وقتی تمام قد می ایستم
دست به سینه
"سلام آقا جونم"...
+ از دور سلامی و تو از دور جوابی / این فاصله انگار نه انگار زیاد است...
+ قید هر آنکه غیر توست، تو بزن برایم...