چه خوب که در این آشفته بازارِ خاطرات
بی نت شده ام!
لااقل دلتنگی هایم را روی کاغذی مینویسم و بعد مچاله و دور...
مثلا چه اهمیتی دارد که بنویسم دو سال را بدون او تحویل کرده ایم
سال قبل سر بر شانه ی دوست، کلّ حدیث کسایم اشک بود
امسال در آغوش برادر، زیرِ نگاهِ پرمهرِ پدرانه اش...
صد سال هم که بگذرد لذتِ آبِ چهل یاسینی که تو می آوردی را فراموش نخواهم کرد
صد سال هم که بگذرد قدم هیچکس به اندازه ی تو برایمان خیر نخواهد بود، وقتی که از مسجد می آمدی و اولین زنگ خانه را تو به صدا در می آوردی
نوروز بدونِ تو تلخ است...
+ هرچقدر هم بگوییم قضا و قَدَر و قسمت و حکمت، باز هم هیچکس برایمان تو نمیشود...