بی وطن
یا
بیوتن!
تازه امروز فهمیدم بوی زُخم ماهی میدهد،آوارگی!
وقتی در کوچه پس کوچه هایش راه میرفتم و هوایش برام غریبه بود
زادگاهی که رنگ ها، عددها، و حتی حروف را در آن شناختم
زادگاهی که وطن نبود
حتی بعد از سالها که برگشتم و دوستی، دروغ و دلتنگی را همانجا شناختم!
به گمانم بیوطن شده ایم،
یا بیوتن!
نمیرسد پایم به حرم؟!
بوی زُخم ماهی میدهد این آوارگی...