وقتی می دانم نوشته هایم را نمی خوانی،
چه اصراری به نوشتم دارم؟
تو نخوان اما،
من که می شناسمت،
حس می کتی نوشته هایم را،
و هوای بارانیم را...
+ تو رو آرزو نکردم، ته تنهایی جاده
تو رو آرزو نکردم، این یعنی نهایت درد...
چه اصراری به نوشتم دارم؟
تو نخوان اما،
من که می شناسمت،
حس می کتی نوشته هایم را،
و هوای بارانیم را...
+ تو رو آرزو نکردم، ته تنهایی جاده
تو رو آرزو نکردم، این یعنی نهایت درد...