بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه

بعد از تو

بهار

طناب دار من است...

هیــــــــــــچ
دلم
یک قطار مشهد می خواهد
یک اذن دخول
و یک تو...
هیــــــــــــچ
دیگر هیچ چیز مثل قدیم نیست،
حرف های قدیمی قاب گرفتن ندارند دیگر
وقتی از دل نمی رود هر آنکه از دیده می رود،
و خواستن توانستن نیست،
هیــــــــچ ضرب المثلی را باور نخواهم کرد...
هیــــــــــــچ
مهدی جان
بپذیر مرا
دیگر به چه رویی بگویم
جمکران ندیده ام!
هیــــــــــــچ

کسی شوق دیدار من و تو را

در یک قاب ندارد...

حتی خودت،

برای همین دور ایستاده ای...

هیــــــــــــچ

اوج صدای من

تو هستی

منتها

در خفا!

هیــــــــــــچ

به چادرم میگفت چند متر پارچه...

نمیدانست

بال پروازم

چادر است...

هیــــــــــــچ

حسادت نمی کنی خدا؟
در دعای اعتکاف هم
کربلا می خواهم از تو...

هیــــــــــــچ


سه روز اعتکاف یعنی
یادت نرود
سه روز پیاده
زائر حسین بودی...

هیــــــــــــچ

چرا حرف تو را

با "عقل" می سنجیم خدا؟؟!!

بعد توجیه می کنیم!

که خدا گفته، درست...

اما برای من فرق دارد!

هیــــــــــــچ

من که نمی بینم تو را

حتی تصویری از تو را

از دیده رفته ای

از دل هم بی زحمت دست بردار!

هیــــــــــــچ

وقتی می گویی

بگذار هر چه می خواهد بشود

یعنی ادعونی استجب لکم را

فراموش کرده ای!

بخوان خدارا...

بخواه از او...

که اگر خواست می دهد...

هیــــــــــــچ

بگذار باران ببارد

دیگر خبری از دیوانگی ها نیست

دویدن

اشک

دعا

زیر باران

بگذار باران ببارد بی هیچ خاطره ای...

هیــــــــــــچ

دیروز گفتم

هر خبری

از بی خبری بهتر...

امروز توبه،

نشنیده بگیر خدا!

هیــــــــــــچ

چه برگ ریزانی شده بهــــــار

برای من

و احساسم

وقتی که تو می روی...

هیــــــــــــچ

اعتکاف
بی نام رضا
چیزی کم داشت

هیــــــــــــچ

اولین ها
همیشه طعم عجیبی دارند
مثل اولین اعتکاف

هیــــــــــــچ

چه زیباست
سه روز اعتکاف
با خدا
و
"ذکر علی"

هیــــــــــــچ

شوخی بود اما
حق بود
گفت
درست کن
اخلاقت را!

هیــــــــــــچ

چرا
دور از اینجا
همه دروغ اند خدا؟!

+اینجا : اعتکاف

هیــــــــــــچ

حسین گفت
جایزه ی سه روز پیاده روی
سه روز با خدا
ده روز با رضا

هیــــــــــــچ

طلبه ی جوان از حبل الورید می گفت
نمی دانست آمده ام اینجا
فقط سه روز کنارت بنشینم خدا

هیــــــــــــچ

اعتکاف یعنی
خدا از شادی میلاد علی
سه روز مهمانی می دهد
بشتابید....

هیــــــــــــچ

از میلاد رضا به کربلا رسیدم
از میلاد علی
برسان مرا به مدینه!

هیــــــــــــچ

عاشقی نمی دانستیم
این شد که گفتی
بساطتان را جمع کنید
بیایید خانه خودم
کلاس خصوصی
برای عاشقی!

هیــــــــــــچ

اعتکاف یعنی
سه روز مشاوره ی خصوصی با خدا

هیــــــــــــچ

میلاد علی باشد و مسجد ساقی
سرمای شب هم برایت دلنشین می شود
مثل شب آخر موکب ها...

هیــــــــــــچ

سه روز راه کربلا
سه روز مسجد حضرت ماه
این سه روزها را تمدید کن
یادم می رود عاشقت باشم!

هیــــــــــــچ

عاشق که باشی
میان مناجات های اعتکاف
با مناجات شعبانیه صفا می کنی
عاشقی قاعده ندارد
عاشق اگر باشی...

هیــــــــــــچ

کجا معتکف شده ای
که این گونه بوی تو را می شنوم؟

هیــــــــــــچ

روز اول اعتکاف
و صدای دعای عهد
یعنی محکم کن عهدت را
بعد صدا بزن خدا را...

هیــــــــــــچ

بیماریم بالا گرفته
خدا بخواهد ده روز بستری می شوم
در هوای امام رضا
طبیب که او باشد
بیمار می شوم مدام

هیــــــــــــچ

این سه هم عجب عددی است ها!
سه روز پیاده روی...
سه روز اعتکاف...
امسال اولین بارست که خدا از این سه روزه ها نصیبم می کند...
اولی کربلا
دومی اعتکاف
خدا زیادتر کند، این سه روزه ها را...
+شکر خدا


هیــــــــــــچ

باید بساط دلم را جمع کنم
بدهم نان خشکی ببرد
این آت و آشغال در شآن خانه ات نیست خدا....
قرار ما اعتکاف، بدقولی نکنی
جا بگذاری مرا...

هیــــــــــــچ

گاهی باید بگذرم
از خـــودم
تا بگذرد خدا
از من...
یوسف گذشت
خدا هم پاداش داد
خودش را!

هیــــــــــــچ

خدایا

غرور را

از بعضی ها بگیری

دوست داشتنی تر می شوند...

هیــــــــــــچ

زیر این سقف،

خاطرات تلخ لعنتی،

هوایم را بارانی می کنند...

هیــــــــــــچ

گاهی

هوس می کنم

تمام کاغذ های روی میز را

از نام تو پر کنم

تنگاتنگ هم

بی هیچ فاصله ای...

هیــــــــــــچ

هر چه ما را از نا امنی کربلا بترسانید

باز هم برای ما

جز کربلا

هیــــــــــــــچ نقطه ی امنی نیست!

هیــــــــــــچ

دنبال بهترین لحظه ها که می روم

بدترین شان نصیبم می شود!

هیــــــــــــچ

این روزها

چه ساده شده

نوشتن از تو،

و خط خطی کردنشان!

هیــــــــــــچ

حرفم کم آمده دیگر

رسیده به سه نقطه ها!

بگذار کمی هم گوش شوم

بشنوم تو را!

هیــــــــــــچ
خدایا
بیا و یک خانه تکانی،
یا جارو کن و بریز دور مرا
یا پیدا کن و نوازشی...
هیــــــــــــچ
اینکه نیاید درد دارد،
اما قبول کن،
بیاید،
نماند،
دردش بیشتر است...
هیــــــــــــچ
این روزها
کم مانده دیگر
در جواب سلام بعضی ها بگویم
سند دلمان را به نام زدیم
مراجعه نکنید لطفا!
هیــــــــــــچ

گفتی بیا

حالا کمی تحویلم بگیر

گناه دارم خدا...

هیــــــــــــچ

دلم می خواهد

دستت را بگیرم

ببرم مقابل پنجره فولاد...

بگویم آقا جان ببین! همین را می گویم!

هیــــــــــــچ

-می آیی؟

-کجا؟

-جبهه، برای جنگ با دشمن!

-کدام جنگ؟

-جنگ نرم!

-وقت ندارم، این هفته میروم جمکران، هفته ی بعد پابوس امام رضا،، بعدش هم عتبات...

-برو! قبول کند خدا...

هیــــــــــــچ
دلم این روزها چه چیزها می خواهد...
صدای سوت
و
تق تق!!!
آن هم مخصوص قطاری به سمت مشهد!
هیــــــــــــچ

از وقتی حرف نگاه شد

عادت کرد چشمانم

به زمین!

هیــــــــــــچ