بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه

گفتی نگاهم حرف می زند

تو که ادعا داری

بیا

حرف های دلم را گوش کن...

هیــــــــــــچ

چرا کتمان کنم
وقتی
چادر من
برای تو
به عشق تو
به یاد توست
زهــــــــــــــــــرا...

هیــــــــــــچ

توی دلم گفتم
ای بابا
جناب مداح! چیزی بگو، من هم بفهمم!
گفت صحن انقلاب!
اشکم جاری شد!

هیــــــــــــچ

یادم تو را فراموش

مگر با وساطت حسین...

هیــــــــــــچ

اصلا
گذشتم از تو
مگر اینکه پای حسین بیاید وسط!

هیــــــــــــچ

چه آدم های بی عقلی
گریه های غروب جمعه
بهانه می خواهد مگر؟

هیــــــــــــچ

گمان مبر از عشقت دیوانه شوم!
این دل عاشق خدا بود
در صدای تو!

هیــــــــــــچ


برای داشتنت دلشوره دارم
تو چقدر آرامی!

هیــــــــــــچ

عشق یعنی
من
و تو
برویم زیارت ارباب....


هیــــــــــــچ


تو
آروزی منی
اگر
حسین بگوید!

هیــــــــــــچ

عشق یعنی
او باشد
تا با هم
فدای حسین شویم!

هیــــــــــــچ

دوستی یعنی
سیمت که وصل شد بالا
جایش را خالی کنی

هیــــــــــــچ

دوستی یعنی
دلت که هوایی شد
بر حال و هوایش دعا کنی!

هیــــــــــــچ

طلبه جوان می گفت
وقتی اینجایی
یعنی دعوت شده ای
خبر نداشت
از آن مهمان های سمج هستم
که پاشنه ی خانه ات را کنده ام،
و فقط دلت نمی آید بیرونم کنی!

هیــــــــــــچ
یک بار دیگر نگاهم کن
خط آخر حرف هایت
نخوانده مانده هنوز!...
هیــــــــــــچ

فکر کنم
بدون موبایل و لپ تاپ
بنده ی بهتری باشم خدا

هیــــــــــــچ

اینکه گفتند
اربعین بیا
پیاده
یعنی برایم
زینب باش

هیــــــــــــچ

عجیب است
حسین را بخواهی
باید زینب شوی
علی را بخواهی
فاطمه
چرا دل دل می کنی؟؟؟
زینب و فاطمه را بشناس

هیــــــــــــچ


برای اینکه بابایم شوی
بگو چگونه زینب باشم علی؟

هیــــــــــــچ

دیوانه یعنی
قبل از زیارت
چند دور گرد حرم بچرخی
ندانی چرا؟

هیــــــــــــچ

گیج شدم خدا
نجف کعبه بود؟
که من هوای طواف داشتم؟

هیــــــــــــچ

پیام اشتباهم از همین خانه بود
عباس
یک پیام درست حواله ام نمی کنی؟

+یاد یک اشتباه

هیــــــــــــچ

خوب شد اینجا چفیه هم بود
یادم می رفت دوست شهیدم را
چه بی معرفتم من؟!

هیــــــــــــچ

عاشق که باشی
میان چهل مومن نمازت
نامش می آید
خودت هم نمی فهمی چرا!؟

هیــــــــــــچ

خسته می شوم
حتی
در راه تو
می بینی؟
عشقِ من، کشک هم نیست...

هیــــــــــــچ

هر بار گفتم تنهایم،
خدا یک پس گردنی حواله ام کرد
که یعنی من هستم!

هیــــــــــــچ

می شود به من هم یاد بدهی
فراموشی را؟

هیــــــــــــچ

قول می دهم فراموشت کنم
اما نه امروز...
کمی بعد تر

هیــــــــــــچ


باشد
قبول
تقسیم کار کنیم
من باران می شوم و میبارم
فقط لطفی کن
خورشید باش و بتاب

هیــــــــــــچ

از همان قدیم ها
جوابِ یا علی
علی یارت بود!

هیــــــــــــچ

مگر نمیدانی
برای آرزویت
"تــــــــــــا" نگذار،
تمام می شود!

هیــــــــــــچ

هوای بارانی
بوی تو را ندارد دیگر،
چرا؟


هیــــــــــــچ

قرار شد مرا بخوانی
نه اینکه خط بزنی...

هیــــــــــــچ

می نویسی
و تمام ضمایر برای تو معلوم
چه میدانی برای همه، مجهول یعنی چه؟!


هیــــــــــــچ

گفتی بیا
من آمدم
حالا
کجا گذاشتی و رفتی؟

هیــــــــــــچ

هرچه بود تمام شد،
من ماندم و
خیال خام
و یک "تو"
که هیچ وقت برایم
"تو" نمی شود!

هیــــــــــــچ

طفلک چه خوش خیال بود
می گفت
تو که آبرو داری
دعایی...

هیــــــــــــچ

من کم،
نامت مرا زیاد می کند "حسین"

هیــــــــــــچ

گوش کن خدا
حرف که نه،
یک دلِ تنگ دارم...
کمی دلداریم بدهی خوب می شوم

هیــــــــــــچ

غریب است
آن که تو اورا نخواهی...
مثل من

هیــــــــــــچ

نه اینکه تو فراموشم کرده باشی،
نه،
من گم کرده ام تورا!...

هیــــــــــــچ

خواست تو بود
یا کوتاهی من؟!؟!
این سوال عذابم می دهد خدا!


هیــــــــــــچ

یا صاحب الزمان گفتنم چه سود
وقتی هوای جمکرانت ندیده ام!

حق داری
قابل ندانی به یک دیدار!

هیــــــــــــچ

یک تقاضا!
هوایش را داشته باش خدا
میدانی که؟
او
به خاطر تو
از من گذشت...


هیــــــــــــچ

خواسنی کوفی نشانم دهی
که جمکران ندیده
کربلاییم کردی؟

باشد
قبول
یادم نبود
راز کلافگی
 عصر جمعه را

حالا
به چه رویی بگویم
جمکران می خواهم؟؟؟

هیــــــــــــچ

از روزهای خودم گذشتـــــــم ولــــــی

نمی بخشمتـــــــــــــ،

اگر روزگــــــار تو هم مثـــــل من باشد...


هیــــــــــــچ
اصلا
انگار فقط برای دلِ "من"
از مدینه روانه ی طوس شد!

انگار که گفته باشد
باب الجــــــواد را فقط برای "من" بسازند!

انگار که صحن انقلاب را
فقط برای "من" فرش کرده باشد!

انگار که پرچمش
فقط برای "من" دست تکان دهد!

اشــــک من هم انگار فقط برای حــــــرم دانه دانه می چکد...
هیــــــــــــچ

بــــرای من

همین بس

که اتفــــاق ها

دست خدا بود همه!

او خواست

که ببینم،

که نبینی،

که بسوزم،

که ندانی،

که بمانم،

که نیایی...

هیــــــــــــچ

مگـــــر می شود بعد از تو

انا اعطینا،

بدون صدای تو!


+ به یاد یک صدا!

هیــــــــــــچ

باشد،

قبــــول،

" او " برای دیگــــــــــری،

به شرطی که

من هم

برای تـــــــــــــو باشم، فقط خدا!

هیــــــــــــچ