بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه

توی حیاط دراز کشیدم و سرگرم ستاره ها شدم

رفتم توی خاطرات،،شاید ده سال پیش،پشت بوم همینجا،با رقیه ستاره هارو نگاه میکردیم

گفت بیا ستاره هامونو انتخاب کنیم، خیلی زود اونی که نورش بیشتر بود و درست وسط آسمون نشسته بود انتخاب کرد، سرمو چرخوندم گشتم و گشتم، اون دور دورا یه ستاره ی تنها بود که بسختی دیده میشد گفتم اون مال من، بهم خندید

امشب دنبال ستاره م میگشتم، همون ستاره ی تنهای کم نورِ دور!




    +وقتی چراغ حیاط روشن شد، ستاره ها محو شدن، با خودم گفتم برای دیدن ستاره ها، کنارم باید تاریک باشه، شاید برای دیدن تو هم کنارم باید تاریک باشه، سخت باشه، تنهایی باشه...

هیــــــــــــچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">