بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه

در "به سپیدی یک رویا" نوشته بود امام فاطمه را معصومه می خواند.

خودم، الکی، دلم می خواهد یک فقط بگذارم اولش، که بگویم فقط امام بود که بانو را معصومه میخواند، که امام معصومه را خیلی دوست دارد، که معصومه ها امام را جور دیگری دوست دارند، که معصومه ها دلشان پر میزند برای نمازی با امام، که معصومه ها دلشان گرفته از ندیدن امام، که معصومه ها هوایی میشوند توی حرمت رها شوند و قربان صدقه ات بروند، اصلا نکند معصومه ها همیشه باید در فراق باشند، چون معصومه اند؟!


   +همیشه فکر میکنم آنکه این نام را برایم پیشنهاد کرد یا شاید آنکه پذیرفت، در آن لحظه دلتنگ زیارت و حرم و سلطان بوده، خواسته دلِ رضا را بدست بیاورد، نام معصومه را به زبان آورده! نمیدانسته، آقا که همه ی معصومه ها را مثل هم دوست ندارد...


   +به سپیدی یک رویا، کتابی است دوست داشتنی.

هیــــــــــــچ

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">