بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه

کاش خدا

زمان پایان را

به عهده ی خودمان می گذاشت،

گاهی

ماندن

خیلی سخت می شود!

هیــــــــــــچ

دلتنگ یک خداحافظیم

آن هم از نوع همیشگی...

هیــــــــــــچ

وقوع بهترین های ممکن

فقط از دست تو بر می آید خدا جان...

 

  + "هر وقت نا امید از همه جا شدی بدون که کارت درست میشه.

     حدیث داریم به عزت و جلال خودم قسم

      که قطع میکنم امید بنده ای که به غیر من امید داره.

     امیدمون اگه گوشه دلمون به کسی باشه که کارمون را اون درست کنه خدا حاجت ما رو نمیده."

                               (برگرفته از سخنان حاج آقا مجتهدی)

هیــــــــــــچ
این روزها
همه اهل سورپرایز شده اند
حتی خدا...


هیــــــــــــچ
شانس و بخت
با پای لنگان هم در خانه ی ما برسند
در خانه
دیوار می شود
و راه ورود بسته....
هیــــــــــــچ

بهارم باش

که عجیب

برای خودم

زمستان ساخته ام...

هیــــــــــــچ

پاییز و بهار ندارد

روزهای تنهایی من...

هیــــــــــــچ

خسته تر از آنم
که دعا کنم
برای آمدنت...

هیــــــــــــچ

یابن الحسن

دعا کن

برای

آقای ما

که حتی

سرماخوردگی اش

آتش می زند

به جان مـــــا...

 

+ برای سلامتی آقا، دعایی و صلواتی...

هیــــــــــــچ

سکوت می کنم،

دیوانگی گاه و بیگاهم را می بینند،

سکوت می کنم،

اشکم را نمی بینند،

سکوت می کنم،

دل گرفته ام را می بینند،

سکوت می کنم،

قضاوت می کنند،

سکوت می کنم...

هیــــــــــــچ

راست می گفت

عاشق که باشی

موسیقی دلنوازیست

صدای تق تق قطار

تنها اگر به سمت خراسان باشد...

هیــــــــــــچ

شاید

خواستی بگویی

زهی خیال باطل!

از باب الجواد هم بیایی

نخواهم، نمی دهم...

حالا هی بیا!

هیــــــــــــچ

حسم می گوید

تو مرا

نمی طلبی

فقط

می گویی

به جهنم!.... تو هم بیا...

هیــــــــــــچ

ببخش آقا

دوباره من

اشغال می کنم

کنج حرمت را...

هیــــــــــــچ

باز هم

من

تنهایی

قطار مشهد

تو کجایی این زندگی نشسته ای؟!؟

هیــــــــــــچ

گناهانم را می شمری

و به هر یک

یک بلا سنجاق می کنی

خدا جان

گناهانم تمام نشدنی

قبول

آخر رحمتت چه؟!...

که هی بلا پشت بلا؟!؟
هیــــــــــــچ

می شمرد آرزوهایش را

و من

حیران شدم

برای تک آرزوی همیشگیم

"کاش مرا ببرد

از این دنیا

به یک جای خوب

بی هیاهو..."

هیــــــــــــچ

می گفت

دل که گناهکار باشد

غمگین می شود!

می ترسم روزی

از غم

به گناه پناه ببرم...

هیــــــــــــچ
مقابل چشمه ای جوشان
و بزرگ
سدی گذاشته اند
حالا
این آب سر میرود!
و هیــــچ کس به خیالش نیست!

درست مثل دوست داشتن من، تو را!
دارد سر میرود دوست داشتنم...
هیــــــــــــچ

کاش میشد

مثل رژیم غاصب

آتش بس را

زیر پا بگذارم

و سرزمین دلت را

نشانه بگیرم!

هیــــــــــــچ

خدا جان


واگذارم نکن به عرفه

بیا در همین رمضان...

همین شب ها

میان همین اللهم انی اسئلک..

میان همین یا مجیر ها...

میان همین اللهم لک صمنا...

ببخش مرا..

نرسم به عرفه، چه کنم با این بار گناه؟؟؟

هیــــــــــــچ
در این سفر
مرا همان معنای سلام بس است!

عجیب بود زیارت جامعه!
من کجا و فهم اهل بیت النبوه
من کجا و فهم معدن الرساله
من کجا و فهم اختلاف الملائکه...

من کجا و فهم مقام تو یا علی بن موسی الرضا؟؟!!!
من فقط همین حال و هوای حرم را می فهمم
و صدای حیات بخش نقاره خانه
و آب شفا بخش سقاخانه را...
هیــــــــــــچ
شب جمعه
حرم باشی
کمیل بخوانی
یار کربلاییت را هم ببنی...

آقا به چه زبانی بگوید
هوایت را دارد؟؟؟
هیــــــــــــچ
چه حال خوشی داشت شب ها حـــــــــرم

چه دستی کشیده رضــــــــــــا بر ســـــــرم


شب قــــدر و باب الجــــــــــواد و حــــــــــرم

به عشـــق تو قــــــــــرآن بگیرم ســـــــــــرم


من از عشـق باب الجــــــــــواد تو مســــــت

نـدارم غمـــــــی تا نگــــــــــاه تو هســـــــت
هیــــــــــــچ
کدام روضه مخصوص علی است خدا؟؟؟
نام علی و فرق سر که می آید
به کجا ها کشیده می شود...
نگفته
یکی مدینه می رود،
یکی کربلا...
دل ها هم که تنگــــــــ مشهد الرضا...

انگار
تمام دلتنگی ها
و تمام مصیبت ها را
جمع کنی
تازه میرسی به غربت علی!
هیــــــــــــچ
یک گوشه ایستاده ام
دست خالـــــــــــــــــــــی
فقط منتظر یک تعارفم خــــــــــدا...
بفرما نمیزنی؟
هیــــــــــــچ

نبودنت

این بار

نه قطره قطره،

دریا دریا، آبم می کند...

بیا و این بار

به حق جواد،

عزیز سلطانمان رضـــــــــــــا،

کنارم باش...

هیــــــــــــچ

قرارمـــان یادت هست؟

دعوتی که از باب الجـــــوادت باشد...


قرار کودکانه ایست

میدانم

اما

تو به قدر تصور من پایین می آیی مولا...

هیــــــــــــچ

حس جنون دارم!

دلم می خواهد،

در کوچه و خیابان،

جلوی آدم ها را بگیرم

بگویم آقایم را می شناسی؟؟

گفت کدام آقا؟؟؟

بگویم آقای رئوف!


همه باید عاشقش باشند...

مجنون شده ام...

هیــــــــــــچ
رسم است
هدیه که می گیری
از کریم
روزی برای قدردانی به سراغش میروی!

اگر خدا بخواهد زائرم
برای سپاس از رئوف
کربلایش هدیه ی بزرگی بود...

میروم
تا ببیند
هدیه اش
چه کرد با دلم!
هیــــــــــــچ

آنقــــدر نیستی

که قادر به تصور بودنت نیستم!

هیــــــــــــچ

مثل گردی

خود را چسبانده ام به خوب هایت

جدا نمیشوم آقا

تا برسم حرم

و بنشینم روی سنگفرش های صحن انقلاب

هیــــــــــــچ

بهشت من

سحرهای حرم توست

وقتی بین مناجات

صدای ساعت را می شنوم

یعنی

زمان به وقت عاشقی!

هیــــــــــــچ

در دنیایی که کشتی نجاتش باشی

خود را به غرق شدن میزنم

حسین...

هیــــــــــــچ
ماه رمضان باشد
و یکی بیاید
دلت را بسوزاند
با حرف
با کلمه...
سعی کن نرنجی!

این دل شکستن ها را وسیله کن
برسی به خودش
شاید اگر این حرف ها نبود
این شبها بیخیال مناجات بودی!


 + خودش هم ندانست چه آتشی زد!
هیــــــــــــچ

گفت

سایه ی نفر سوم دیده می شود

در نوشته ها!

خدا جان

عشقم به تو هم

ناخالصی دارد

ببخش

هیــــــــــــچ

این که ماه رمضان

حرفی برای نوشتن ندارم

یعنی داری بیخیالم می شوی خدا؟؟؟


من که دست بردار نیستم

ساده می نویسم

ماه رمضانت را دوست دارم

تو را دوست دارم

تشنگی ها را دوست دارم


خواستی تا شب قدر مرحوممان بکن

اما از برکات این شب محروممان نکن!

هیــــــــــــچ

قضاوت ها را بسپار به خدا!

        وگرنه، اینجا هر روز تو را به دار می کشند و مجازات می کنند!

        آدم های خوب و بد هم نداریم،

        از کسی توقع نداشته باش تو را بفهمد چون آدم خوبی است!

        گاهی از همان خوب ها ضربه ی بدتری می خوری!

        فقط خطا نرو! گناه را به کار خودت سنجاق نکن!

        نگذار توجیه ها تو را به بیراهه ببرد...

        خدا خوب میداند تو چه کردی، اما خلق خدا نه!

        همین!

هیــــــــــــچ

گناه

همیشه بزرگ نیست

کوچک می شود

اندازه ی

یک قدم

یک کلام

یک نگاه...

هیــــــــــــچ

داستان من و تو هم

شده داستان یعقوب و یوسف

فقط

نه مانند یعقوب

نبی و مستجاب الدعوه ام

نه تو مانند یوسف

عاشق و مشتاق!

هیــــــــــــچ

می روی

و من

چه با حسرت

نامت را تکرار...

هیــــــــــــچ

جقدر رنج آور است

مشتاق دیدار یک "دوست"

نباشی (!)

و مجبور به دیدار شوی!

هیــــــــــــچ
دمت گرم خدا جان
میگردی
دقیقا با نقطه ی ضعفم
امتحانم می کنی؟؟؟

تو که میدانی
این فصل کتاب را نخوانده ام
این همه سوال از یک فصل سخت نخوانده؟؟؟
هیــــــــــــچ
زائرت با خاطرات خود خرابم می کند

هر دم از دنیا و مافیها سوایم می کند


روبرویم عکس گنبد، پرچم سرخ و حرم

چشم می بندم حرم می بینم و دلتنگ تر می شوم
هیــــــــــــچ
سخت ترین لحظه ها
وقتی است که
با اطمینان
قدم برمیداری
راهت را
هدفت را
سخت قبول داری

یک حرف
یک اشاره
یک نگاه

تمام باورت را می لرزاند

این شک و تردید
در لحظه
فرو میریزد تو را!
هیــــــــــــچ
آقا جان
تا اربعین
خودت به حال دلم برس
و به حال کربلا...
هیــــــــــــچ

دوستش ندارم!

هیچ وقت دوستش نداشته ام!


این هم از دروغ امروز...

هیــــــــــــچ

از دوست داشتن زیاد

این بار

خطاها

بیشتر دیده می شوند

و انذار

و التماس بر ترک آن

تو را

بد،

نخواستنی،

و بی منطق می کند!

هیــــــــــــچ

عجیب است

در این دنیا

هیچ کس

برای من

شبیه تو نیست!

هیــــــــــــچ

کاش

نامت یگانه بود...

تنها یکی...

تا هیچ وقت

هیچ جا

تشابه اسمی

لزره به جانم نمی انداخت...

هیــــــــــــچ