بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه

دوست باید "جان" باشد


هوای دلت را داشته باشد


حال خرابت را که میبیند (نه، میخواند، می شنود...)


زورکی نامت را در لیست زائران حرم بنویسد


زورکی بگوید تو خیلی خوبی


دوست باید بفهمد، 


با همه فرق دارد، با همه فرق داری


دوست باید "دوست جان" باشد...



     + همینی که هست :دی

هیــــــــــــچ

شده ام فال نخوانده ی حافظ

شب یلدا

میان جمعی از غریبه های نزدیک

دنبال یک جوابند

خوب یا بد...



     + سطر به سطر غزل های تو را دوست دارم حسین...
هیــــــــــــچ
برای دخترانه هایم

قلبی مهربان و آرام کافی است

نگاهی پر از مرواریدهای حیا

قامتی مردانه که تنها در مقابل خدایش زانو به زمین میزند

تکیه گاهی محکم و ریشه دار

که کوه ایمانش را

نه این دخترک های بی حیای کوچه و خیابان

نه دنیای بی خدای رسانه ها

نه حرف های خاله زنکی عوام

نتواند از هم بپاشد

دنیای دخترانی که به "فاطمه" مادر میگویند

پر است از عزیزم و جانم هایی که در صندوقچه ی دلشان نگه داشته اند

و پای هر علف هرزی خرج نمیکنند...

نه اینکه بلد نباشند

هر که فاطمه باشد،

برای ناز و نیازش یک علی میخواهد

با همان حیا، غرور، ایمان، نجابت...

 
      + متن سفارشی برای یک دوست...
     
      + «الْخَبِیثَاتُ لِلْخَبِیثِینَ وَالْخَبِیثُونَ لِلْخَبِیثَاتِ
          وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ 
          أُوْلَئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ» 
هیــــــــــــچ
این روزها

آنقدر که در پیچ و تاب گره این کلاف های سردرگم

حوصله ام را

گره به گره

با خیال تو

به هم بافته ام

فرش خیالی آرزوهایم بالای دار

تمنای بریدن دارد...


    + هنوز صدای پای خدا می آید!
هیــــــــــــچ

حال دلت


هیچ وقت خوب نمی شود


تا وقتی که تظاهر می کنی خوبی...



     + آدم باید خودش باشه، یه خود خوب...

     + خودِ خوبِ من حرم میخاد، میدونم جز تو کسی رو ندارم...

هیــــــــــــچ
بین دین و دنیایت

سرگردان که بمانی

عقل و دلت

دو دستور جدا می دهند

یکی یمین و یکی یسار

دنبال هرکدام که بروی "باخته ای"...



   + گاه عاشق بودی گاهی بلای جان من
      خوب یا بــــد نمیدانم چه تعبیرت کنــم
هیــــــــــــچ

حس می کنم یه مدته دارم مزخرف مینویسم :))))


ولی خب باید بنویسم و بخونمش که برام مسخره و قابل فراموش کردن بشه...

هیــــــــــــچ

دختر که باشی

گاهی

آنقدر سرشار احساسی

که تمام دخترانه هایت را

سر انگشتانت خالی می کنی

لاک های رنگارنگ

طرح های عجیب و غریب


مدل موهایت را

مدام عوض میکنی

میبافی

باز میکنی

خرگوشی میبندی


برای عروسی خواهری

مدل موهایت را انتخاب میکنی

اصلا انگار

هیچ کار مهم تری نداری


گاهی

تمام دخترانگی یک دختر

می شود موهایش


روزی که موهایت را شانه نمیکنی

توی آینه قربان صدقه شان نمیروی

روزی که قید دخترانه هایت را میزنی

از یخ زدن احساست بترس...

هیــــــــــــچ
دعا میکنم

هیچ کس

در هیچ کجای این جهان

درگیر من نباشد

دعا میکنم

حافظه ی آدم ها 

ضعیف و ضعیف و ضعیف تر شود

دعا میکنم

رهگذرها

همان غریبه های همیشگی باشند

دعا میکنم هیچ کس در دنیایت

شبیه و هم نام من نباشد...


    + بعضی وقت ها خودت میترسی، از اینکه کینه ای به دل بماند، یادم تو را فراموش...

    + آخرین پست از این بحران یک ماهه، 
       تمام میشود، دوباره کبریت برمیداری، آتش میزنی، میسوزانی...
هیــــــــــــچ
خوب میدانم

وقتی خدا را میان لحظاتم گم می کنم

وقتی به او "اطمینان" ندارم

وقتی خوب و بد را با نگاه خودم میسنجم

آرام نیستم...


 + مگر جز با یاد خدا می توان آرام بود؟!

 + آدم هایی که در ته ته سختی ها آرامند را دوست دارم.

 + کمی خودت آرامم کن
هیــــــــــــچ
بچه بازی است مگر؟ عشق جگر می خواهد!


+ یه حسی بهم میگه بهترین اتفاق دنیای من رخ داده!

+ عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم...

+ من حرم میخام، دیگه نگو نه...
هیــــــــــــچ
وقتی

قبل از هر حرفی و قراری

بالای سر تو نشستم

و گفتم

نیستی

ولی میدانم

هنوز هم پدری می کنی

دلم قرص بود

مثل حالا



      + فقط از بعضی آدم ها نمی توان گذشت...
هیــــــــــــچ

وقتی خودم را


دنیایم را


تک تک آدم های دور و برم را


به تو می سپارم ح س ی ن


دیگر نه به شدن ها دل می بندم


نه به نشدن ها


خیر آن است که تو بخواهی


گفتم اگر قرار است تو نباشی، هیچ نباشد!


    + ممنونم آقا، که هنوز حواست به من هست...

هیــــــــــــچ
آدم ها را قضاوت نمی کنم

اما همیشه هم حق را به آن ها نمیدهم

آدمها حق ندارند خودخواه باشند

حق ندارند قانون های خودشان را تحمیل کنند

آدمها حق ندارند بلاتکلیفیشان را انتقال دهند

آدمها حق ندارند هر وقت خواستند بیایند و بروند

آدمها حق ندارند آبروی تو را بگذارند کف دستشان

هر روز ذره ای از آن را بریزند کف خیابان و رهایت کنند!

آدمها در انتخابشان مسئولند

در کلامشان

حتی در راه رفتنشان هم مسئولند



   + یادم باشد، هیچ وقت حق آدمها را زیر پاهای دلم له نکنم..
هیــــــــــــچ
بعضیا هستن

واس مداحی و حال خوبشونم

توی سایتای آنلاین کلی میگردن

مداحی های جدید و بروز گوش میدن

امشب میثم مطیعی چی خونده؟

حاج مهدی؟

کریمی؟

حاج منصور؟

ولی برای دل من

چندین ساله همین یه صدا غوغا میکنه:

هیــــــــــــچ

دوستی می گفت زندگی یک سفر است

سفری از من تا خودم

برای طی کردن این سفر

باید از خانه و کاشانه دل کند

توشه برداشت

برنامه ریخت

مسیر را شناخت

آب و هوا را سنجید

پوشش مناسب داشت

و همسفر خوب انتخاب کرد...


حادثه ها در کمین اند

طوفان ها در راه اند

دزدها خودشان را میان آدم های خوب استتار کرده اند

هوا سرد است و آلوده

همه چیز مهیاست

برای ترور کردن ایمان من!


من بارم، ولی تو یار باش خدا...

هیــــــــــــچ

دلم له له میزند

برای روز میلادت

آقـــــــــای رئوفــــــــ


پیش فروش بلیط ها هم تمام می شود

و من

هنوز نگاهم به دستان پر مهر شماست


دلم بهشت شما را می خواهد

با همان گل کاری های قشنگ

با همان ریسه ها


بلیط و هتل و همسفر و رضایت مادر بهانه است،

میدانم، شما بخواهی جور می شود،

بخواه آقاجان، بخواه...

هیــــــــــــچ
تا خود را نشناسی

دیگری را نخواهی شناخت

تا معیار دلت در دستت نباشد

ده سال هم که فکر کنی

نخواهی دانست

کدام خلق و خو

کدام فرهنگ

کدام ظاهر

بهترین شریکِ خصوصی ترین لحظه هایت می شود...



      + به گمانم، ترس از عشق دارد! ترس از ندیدن و نشنیدن!
         خداجان، هوای چشم و گوش و زبانمان را داشته باش...


     + شاید تئوری خوبی باشد، 
         اینکه نمک گیر نمی کند، نمی شود،
         خاطره نمیسازد...
         گرچه ادب مرد به ز دولت اوست!
هیــــــــــــچ
زندگی
پر از پیچ و خم هایی است
که نمی دانی
پشت هر پیچ
کدام منظره
کدام حادثه
کدام شیب یا بلندی
در انتظار توست
به پیچ که رسیدی
احتیاط کن
سرعت حرکتت را پایین بیاور
نگذار حادثه تو را غافلگیر کند
یا منظره ای زیبا چشمانت را خیره کند...


      + پیچ در پیچ می شود گاهی، اما
         چه خیالی، وقتی تو را دارم...
هیــــــــــــچ

بگذار خیال کنم


تو هم مرا دوست داری، خیلی زیاد!


میگفت وقتی دلت برایش تنگ می شود


یعنی اول او خودش به یاد توست!


این روزها


که صدای موسیقی


از هر گوشی و تبلت و ضبط و لپ تاپی بلند است


گوش هایم تشنه ی شنیدن صدای نقاره است...


           + هر کی توی دنیا یه دلخوشی داره، خوش بحال دلم که خوش به شماست...

هیــــــــــــچ
شاید بعدتر ها بنویسم

از امروز

از تردید

از دلهره

از قدم هایی که می لرزد...


      + عطای دنیای بی حسین را به لقایش میبخشم...

      + میگفت شب قدر، فقط برای قطعی شدن توافق در مذاکرات دعا کردم!!!
         تو چقدر غریبی آقا... کاش کسی، فقط برای آمدن تو دعا می کرد...
هیــــــــــــچ
خیلی وقتها

نه نوشتن با دکمه های کیبرد

نه حتی خودکار و سر رسید و خط خطی ها

هیچ چیز

آرامت نمی کند

فقط می خواهی

انگشتانت را گره کنی به یک پنجره

اشک هایت را

دو دستی تقدیم آقا کنی

و بگویی چقدر دوستش داری...


    + دل من کبوتره، به هوای تو میپره...
 
    + من، تو، یک دنیا خیال...
هیــــــــــــچ

خدا جان


باران میانه ی تابستانت را


نعمت بدانیم


یا نقمت؟؟؟



      + باران، به فصلی غیر خود میبارد،

         با نشانه های ظهورت سرمان گرم است،

         تو را یادمان میرود ولی...

هیــــــــــــچ

انگار امشب


دلم خیال ختم جزء آخر قرآنت را ندارد


گفتی ختم قرآن بدون دعا حیف است


چگونه بخوانم دعای ختم را بدون تو


بیست و نه جزء را به یاد تو، با قران تو خواندم


سوره های آخر را


مثل ماه های قبل


 تقدیم برادر می کنم


دعایش هم با او


خرده نگیری بر من


کمی دوست دارم فکر کنم هنوز هم هستی...



      + سخن از لبخند این روزهای تو بود

         میان خوابهای آرام و آشفته ی دور و بری ها

         خیالی نیست

         ما در بیداری هم تو را میبینیم

         به خواب آنهایی برو، که یادشان میرود تورا...

هیــــــــــــچ
دارد تمام می شود مهمانی خدا

به قول دوست جان

شب آخریست که چت کردن های مان هم(البته با دوست جان "محرم" عزیز دل:)) )

ثواب دارد!

البته
بماند که هر جا که سخن از حسین توست بهشت است،
تلگرام باشد، اینستاگرام باشد، یا هر چی چی گرام!

دلم یک روضه ی مشتیِ رقیه خاتون می خواهد
چیزی شبیه همان تاول های جاده ی نجف-کربلا!


   + باز هم آشفته نویس شدم...
هیــــــــــــچ

خیالی نیست

بگذار آدم ها تو را "اشتباهی" بفهمند!


همین که دست دلت

برای بهترینت

مولای رئوف

رو شده

کافی است!


        + باور کنید آقا، این لحظه هیچ چیز نمیخواهم،

           فقط یک روضه، کمیل، سلام، دو رکعت نماز،

           اصلا پیامکی از زائری،

           که به یاد من است...

           دلم گرفتار حریم توست، بگو چه چاره کنم؟!

هیــــــــــــچ
نمی دانم
چه می شود که آدم ها
خط کشی می گیرند دستشان
تو را اندازه می زنند
و خودشان را
با هزاران متر هم قیاس نمی کنند!

هیچ گاه
از هم صحبتی با آدم های متوهم
حال دلم خوب نبوده، هیچ گاه...

میگذرد...


   +  امام علی – ‏علیه السلام – فرمودند:
        قضاوتی که با تکیه به ظن و گمان باشد، عادلانه نیست.
        «نهج البلاغة، حکمت ۲۲۰»
هیــــــــــــچ

راوی

هر چه میگفت

از "تو" بود!


فصل شیدایی

حول محور "تو" می چرخید!


درب خانه را که آتش زدند

تازه فهمیدند زبان خیمه ها را...



+ دود بود و دود بود و دود بود

   گل میان آتش نمرود بود...


+ آیتم تشییع غریبانه ی مادر

   تماما درد بود!

هیــــــــــــچ

بیا

آخرین آیتم فصل شیدایی را رقم بزن!

فصل آخر

یک جمله کم داشت

"انا بقیة الله"




+ فصل شیدای،

نمایشی متفاوت، جذاب، دوست داشتنی...

هیــــــــــــچ
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من

دل من داند و من دانم و تنها دل من




    + خیلی خیلی تشنه ام آقا،
       یک جرعه آب سقاخانه ات مهمانم نمی کنی؟!

    + عکس: میلاد امام رئوف، سال 92
هیــــــــــــچ
ساعت سه بامداد است

آسمان که صاف باشد

می توان ستاره ها را دید

ستاره هایی که مثل تو

بی خواب شده اند...

ماه را نمی بینم

مثل تو، که نمی بینمت

امشب همه چیز خوب است

حتی همین صدای جیرجیرک

که از آغاز شب جیغ میزند...
هیــــــــــــچ
همیشه دنبال بهانه ای

که من

بنده ی بی خیال و غافلت را

بکشانی پای زمزمه ی خدا خدا

چه فرقی می کند؟

دو سال گذشته باشد یا نه؟!

قیدش را زده باشی یا نه؟!

ماه رمضان باشد یا نه؟!

بهانه اش جور می شود

دست به دامن خدا شوی

که نگذار اشتباهی شود...



    + کز هر چه در خیال من آمد نکوتری...
هیــــــــــــچ

به تو


باید از "تو" نوشت!


یک "تو"ی دوست داشتنی


یک "تو" که یادش همیشه هست


یک "تو" که یادش همه خوبی است...



     + خدا جانم، هر روز حسم تازه تر میشه،

        غرق تو میشم بلکه دریا شم...


     + دوباره ضامن من میشوی امام رئوف؟

         عجیب در سفر کربلای خود گیرم

هیــــــــــــچ

مهمانی

به روزهای آخرش می رسد


همین روزها بود

که جمعمان می کردی

برای دعای ختم قرآن

دعا از زبان تو بود

آمین از زبان ما


بیا باز هم دعایمان کن

بگو عاقبت بخیری مهم است


خدای رمضان

خدای سحر

خدای مناجات

عاقبت بخیرمان کن...



    + گاهی می خواهی بنویسی،

       از بعضی حرف ها

       از بعضی اتفاقات

       از بعضی...

       اما باز هم هر چه نوشته ای پاک می کنی،

       الخیر فی ما وقع...

       بگذار بگذرد...

هیــــــــــــچ
"برای پریدن باید گامی به عقب برداشت"

انتخاب سخت است

تنها وقتی که به تو سپرده نشود

من که هیچ نمیدانم

همه را به "تو" می سپارم...


     + نگران نیستم، وقتی تو را دارم...
هیــــــــــــچ

امشب


تمام روضه ها "آتش " است!


از آتش گناهِ من،


تا آتش دلِ زینب،


از درِ سوخته،


تا خیامِ سوخته!


      + باران رحمتی خدا جان،

         این آتش ها، نه به اشک های من پاک می شود،

         نه به دعای من،

         به خوب هایت سپرده ام،

         سیمشان وصل شد، مرا هم...

         مگر میشود، کنار علی بن موسی الرضا

         دعایشان را نشنیده بگیری...


     + چه جوری بگم؟ دلم حرم میخاد،

        آقا جون دلم تنگه ها، حالا هی بگو نه...

هیــــــــــــچ
این شب ها

به هزار نام صدایت کرده ام

و باز ندانسته ام کیستی؟!

هر چه هست

تو تنها پناه منی...

یَا مَلْجَئِی عِنْدَ ضْطِرَارِی

بیا به داد دلم برس

که در اضطرار بی امامی گیر کرده ام!

این چشمهایم، امامِ ندیده را عاشق است

بیا کمی آرامم کن

مثل مادر که دعوایم میکرد و خودش در آغوشم میکشید...
هیــــــــــــچ
عباس

فرق شکافته را

از تو دارد...



       + علی جان،
          مگر پیامبر نفرمود شما پدران امتید؟
          بیا دست مرا بگذار توی دست زینبت،
          بگو حواسش باشد به من
          بگو راه را نشانم بدهد...
هیــــــــــــچ

امشب


دلم می خواهد


وقتی قرآن روی سر دارم


میان قسم ها


تو را به عمه جانم قسم بدهم...


      + تو را به قلب صبور زینب،

         به این شب های بی بابا،

         به مهلا مهلا، به گودی قتلگاه،

         آقا جان،

         تو را به عمه جانم، زینب کبری بیا...


      + امشبی را کمی ظهور بخواهیم!

هیــــــــــــچ
کسی چه میداند

شاید امشبی را

به دل بی قرار ما رحمی کنی

و تقدیر سال بعدمان را بنویسی "ظهــــــور"!



      + آقا را که نبینی خیلی بدبختی، خیلی!
هیــــــــــــچ
این شب ها

خودم را میگذارم کنار پای تو

با تو گریه می کنم، قرآن می خوانم...

دخترانه هایم را از زبان تو می گویم

گاهی تو را در مدینه می بینیم

گاهی در کوفه

گاهی هم روی تل...

اصلا گاهی تو را همین جا می بینم

میان این کوچه ها

"اسیر"!


 "سلام علی قلب زینب الصبور"
هیــــــــــــچ
شب قدر است

اگر امشب

هر کس را

به قدرش بشناسی

کلاهم پس معرکه است!

بیا مرا، به قدر امامم بسنج،

به قدر علی بن موسی الرضا...


      + دین و دنیا و آخرتم، همه چیز دست تو، من که نتوانستم، تو بساز برایم...
هیــــــــــــچ
گفتند امشب

برای استغفار

اگر دیدی کم آوردی، روسیاهی، هیچ نداری...

دست به دامن پدرت شو

بگو دعایت کند، دعا کند که خدا تو را بیامرزد!

میدانم هنوز هم می توانی دستت را بالا بگیری و دعایم کنی

امشب

پدرانه ترین دعایت را می خواهم...



     + یا صاحب الزمان، یا مولای، محتاج دعای پدرانه ات هستم...

    + کاش امشبی هم، از مسجد برمیگشتم 
       میدیدم تو زودتر برگشته ای
       نشسته ای پای سجاده ات
       یک دست تسبیح
       دست دیگر رو به آسمان
       به پهنای صورت اشک میریزی
       و الهی العفو می خوانی...
 
       نمی دانم
       شاید یکی از چهل مومن نمازت دخترت باشد...
هیــــــــــــچ

فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَیْهِ قَالُواْ یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَآ إِنَّ اللّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ


پس چون [برادران] بر او وارد شدند گفتند اى عزیز به ما و خانواده ما آسیب رسیده است و سرمایه‏اى ناچیز آورده‏ایم بنابراین پیمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق کن که خدا صدقه‏دهندگان را پاداش مى‏دهد


آیه 88 سوره یوسف



     + میگفت حواست باشد، این آیه آیه ی التماس است! 

        وقتی خیلی محتاجی باید به عزیزی التماس کنی،

        برادران یوسف به عزیز مصر، اما عزیز تو کیست؟

        یا صاحب الزمان،

        شب قدر از را میرسد و من سرمایه ای ندارم،

        امشبی هم تصدقی بر ما کن...

هیــــــــــــچ

آدم باید همیشه خودش باشد،

در هر شرایطی،

خدا جان

کمکم کن

خودم باشم

یک خود خوب

و خوب ترین را برایم بخاه

ک من هیچ نمیدانم

و تمام امیدم تویی


      - عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم....

      - توکلت علی الله

هیــــــــــــچ
خودم را میگذارم جای بعضی ها

جای بعضی ها که میکروفون دارند

و مقابل یک سید نشسته اند

و شعر می خوانند!

بعد هی نگاهش میکنم

نگاهش می کنم

نگاهش می کنم

"مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود/ ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی"

گاهی هم با خودم فکر می کنم

این آقا، اینقدر مهربان و خنده رو

چطور این همه اقتدار دارد

و اشداء علی الکفار است!



   + پدر باید دوست داشتنی باشد، مثل تو، مثل او!

   + یکی جای من رفت، نگاه کرد، سلامی هم آورد...
هیــــــــــــچ

رنج فراق هست و امید وصال نیست

این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است

مگذار درد دل کنم و دردسر شود

فاضل نظری


+  می نویسم برای تو که نیستی!

    برای تو که باید بودی

     این جور وقتها (تو بخوان همیشه)

    دلم تو را می خواهد

    گوشهایم، صدایت را

    چشمانم، محاسن سفیدت را

   دلم میخواهد

    نگاهم به لب های تو باشد

    اصلا هر چه گفتی همان بشود!

    

هیــــــــــــچ
کاش می شد

همین حالا

دلم را بردارم

بیاورم مقابل باب الجوادت

بگویم آقاجان، اجازه هست؟

فأذن لی یا مولای...

بگذارمش همان گوشه و کنارهای صحن انقلاب

صفایش بدهی

کبوترش کنی

دلواپسی ها را خوابشان کنی...
هیــــــــــــچ

سُبْحَانَکَ یَا مُحْیِی تَعَالَیْتَ یَا مُمِیتُ

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ

سُبْحَانَکَ یَا شَفِیقُ تَعَالَیْتَ یَا رَفِیقُ

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ

سُبْحَانَکَ یَا أَنِیسُ تَعَالَیْتَ یَا مُونِسُ

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ

سُبْحَانَکَ یَا جَلِیلُ تَعَالَیْتَ یَا جَمِیلُ

أَجِرْنَا مِنَ النَّارِ یَا مُجِیرُ 


حرفی نمی ماند

وقتی در دل ماه تو

رسولت سفارش کرده بخوانم 

که زندگی بخش و میراننده تویی

مهربان و همراه تویی

همدم و مونس تویی

صاحب منزلت و زیبایی تویی

...

همه ی خوبی ها تویی

دیگر چه می ماند که بخواهم و تو نباشی؟!


+ لحظه هایم را "تو" رقم بزن و مرا کمتر از آنی به خودم وانگذار...

+ یک وقت هایی آدم میان خوف و رجا گیر میکند!

هیــــــــــــچ
کریم که تو باشی 

می آید آن روز خوب

که در باب قاسمت بایستم

در امتداد صحن مادر

نگاهم به گنبد طلائیت بیفتد

سلام بدهم

اذن بدهی

در هوای حریمت رها شوم...


    + میلاد تو بغض دارد، بغضی به مظلومیت بقیع...

    + بطلب پای پیاده سحری کرب و بلا...
 
    + آن چنان غرق تو بودم که خودم یادم رفت/خیره در چشم تو آنقدر غمم یادم رفت...
هیــــــــــــچ