بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه
تو که باشی

خط قرمز میکشم

روی تمام تردید ها...



   + ماه توست خدا، ولی چرا در دنیای متمدن امروز، روزه خواری افتخار است، نه روزه داری!
      خدا را شکر که از این متمدن های منورالفکر نیستیم...
هیــــــــــــچ

خوب میدانی


شرط سنگین من تویی حسین...



       + شب جمعه ها اصول دینم میشود یکی،

          یاد کمیل حرمت بخیر ارباب...

هیــــــــــــچ
و من

چه میدانم خدیجه که بود

خدیجه که بود که پیامبر همیشه از او به نیکی یاد میکرد

من چه میدانم بهترین زنان بهشتی یعنی چه

اصلا مادر فاطمه بودن و همسر پیامبر بودن یعنی چه

همینقدر مرا بس

که در مکه او را "طاهره" میخواندند

+ وقات حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت باد...
هیــــــــــــچ

همیشه یادت باشه


آدم اگه دنبال تغییره


اگه میخاد احوالش عوض شه


باید باید باید به فکر یه وضعیت بهتر باشه


هیچ وقت وضعیتی نداریم که بگیم هر حالتی از حالای من بهتره


همیشه هم بدتری هست، هم بهتری


حال خوب بخواه


به هر وضعیتی تن نده


خدا جان، حول حالنا الی احسن الحال


           + طلاقش فقط به خاطر این بود

              که فکر میکرد بهتر از این براش پیش نمیاد

              چمشاشو بست

              گرفتار فتنه ها شد

              خدا جان، الامان...

هیــــــــــــچ
رمضان باشد

گرم باشد و عطش بی تابت کند

با خودت زمزمه می کنی

سلام بر آن لب هاى خشکیده

و مدام

یاد عمودهای آخر راه میفتی

شاید عمود 1400 یا کمتر و بیشتر

بطری آب خنک به دستت میرسد

بیخیال خوردنش میشوی

بطری در دست

میرسی به محل اقامت

با لب های خشک

هنوز از شرم عباس لب به آب نمیزنی

نه اینکه نخواهی

اصلا نمی شود

میروی کنار آخرین عمود 1452

سلام بر لبهای خشکیده ات عباس

سلام بر لبهای خشکیده ات حسین

کیست که لحظه ای گمان کند

سقا جواب سلامش را ندهد

دور سر زائر حسینش نگردد

دستش را نگیرد؟؟؟


      + عمو....آب... حرم...
هیــــــــــــچ

بعضی آدما هستن


هیچ سهمی توی زندگیت ندارن


یهویی میان


یهویی هم میرن


نه میشناسیشون


نه میشناسنت


نه علاقه ای بهشون داری


نه علاقه ای بهت دارن


ولی اینگار که مدام هستن


سایه شون، حرفشون...


علم ریاضی هم با تکرار و تعمیم، مسائل رو اثبات میکنه


وقتی "نمی تونم" ها تکرار میشه یعنی "نمی تونه"


شاید تنها وظیفه ی تو، دادنِ فرصته


که خودشم باورش بشه نمی تونه!


          + بعضی بی احترامی ها به صورت implicit هست.

         + چ خوبه که آدم به تو مطمئن باشه خدا، این حس خوب رو دوست دارم!

هیــــــــــــچ
تو راه را خوب میشناسی

من هم تو را!

اینکه نمیگذاری اسیر بیراهه ها شوم

باور درستی است

تو خوب تر از تصورات منی

و من

از تمام این خدایان دروغین دل بریده ام

و امیدم

فقط به توست

تو که

هم میبینی

هم میدانی

هم میتوانی...



           + علیه توکلت...
هیــــــــــــچ

سحر شده


عطر حضور تو می آید


عطر خدایی که همین نزدیکی هاست


من حبل الورید


نزدیک تر،


دست های من که بسته است


خودت همه چیز را بریز دور


این قلب فقط برای توست...



    + یا الهی و ربی من لی غیرک


    + ما روزه دارها همه یاد لب توئیم، ای تشنه تر از همه ی تشنه ها حسین...

       (تشنه ی لقاءلله...)

هیــــــــــــچ
دلت که قرص باشد

نه غصه ی رفتن ها را می خوری

نه ذوق آمدن ها را

چه کرده ای که دلم به تو قرص است

ای مهربان ترین مهربانان...



    + صدای قرآن خواندنت نمی آید، غم انگیز است
        اما گفته اند خدا جبار است، جبران میکند تو را برای ما
        با خودش!
هیــــــــــــچ

روضه خوان شدیم

از هجر کربلا حسیــــــن!



   + چو طفل گمشده از خانه دور میپرسم، آهای رهگذرها کربلا کجاست؟!

   + از تو از هجر سرودن نکند سهم من است؟!
هیــــــــــــچ

مولای یا مولا انت الجواد وانا البخیل وهل یرحم البخیل الا الجواد...


مناجات مسجد کوفه هم باشد

باز


دلم هوای باب الجوادت می کند یا امام رئوف


هوای سلام و یک قطره اشک از سر شوق


شوق بازگشت به آغوش شما


هوای امین الله خیره به گنبد


دلم هوای قسم های دم پنجره فولادت کرده


"آقا به جوادت قسم... "


از همین راه دور سلام مهربانم



هیــــــــــــچ

در هم شکستن شیطان بزرگ


چه در میدان جنگ


چه در زمین بازی


غرور آفرین است!


    + خوشحالیم از برد تیم والیبال ایران اسلامی در مقابل آمریکا، شیطان بزرگ!

هیــــــــــــچ

سوم شخص ها همیشه غایب اند


آنکه همیشه هست تنها تویی!



   + آشوب که می شود دلم، به تو میسپارم امورم را، آرام میگیرم...

   + خلوت و مژگان ترم آرزوست...


هیــــــــــــچ
حرف هایی هست

که فقط مخصوص توست

مخصوص نیمه شب هایی که در گوش آسمانت زمزمه می کنم

واژه هایی معلق میان خوف و رجا!

از تو چه پنهان

از خودم خوف دارم و به تمام تو رجا!

یا امان الخائفین...
هیــــــــــــچ
خـــــدا

زورکی زورکی جشن می گیرد



مهمان دعوت می کند

به وسعت تاریخ بشر


و همین طور الکی

هوای بهشت را در ریه ها جاری می کند


و دوستت دارمش را

نگه میدارد برای شب قدر!

میگوید

هزار بار مرا صدا بزن

در هر هزار

جان بگویم به نجوایت...


   + چقدر خوبی خدا
هیــــــــــــچ

إِلَهِی لَوْ أَرَدْتَ هَوَانِی لَمْ تَهْدِنِی وَ لَوْ أَرَدْتَ فَضِیحَتِی لَمْ تُعَافِنِی

معبودا، اگر خواری‌ام می‌خواستی، هدایتم نمی‌کردی و اگر رسوایی‌ام می‌خواستی، عافیتم نمی‌بخشیدی.


 إِلَهِی مَا أَظُنُّکَ تَرُدُّنِی فِی حَاجَةٍ قَدْ أَفْنَیْتُ عُمُرِی فِی طَلَبِهَا مِنْکَ

معبودا، چنین گمان ندارم که تو، بنده نیازمندی همچون مرا که برای رفع نیازم عمری در پیشگاهت سپری کرده‌ام، از خود برانی.

تمام شد وقت مناجات شعبانیه ات
اما خدا جان
میدانم که نمیرانی مرا از درت
دست دلم را بگیر
رمضانم را پر کن از هوای خودت...


+ حق دارد دلم برای بهترینم تنگ شود...

هیــــــــــــچ
باز هم ماه تو رسید خــــدا

باز هم ناله های ما خـــــدا

دلم ربنا میخواست

از جنس رمضانت

جرعه ای دعای سحر

فقط

وقت افطار

نیست که بگوید

"بسم الله،اللهم لک صمنا و علی رزقک افطرنا..."

زمزمه می کنم

لبخند میزند

زمزمه می کنم

بغض می کنم...



    + افوض امری الی الله...
هیــــــــــــچ
وقتی صدای هل من ناصر را نمی شنوم

وقتی گناه گوش دلم را کر می کند

وقتی زبانم به امر به معروف لال می شود

تو، از میان موج های اروند

از میان نخل های خوزستان

با همان لباس رزم قواصی ات

با همان دستهای بسته

لک لبیک گویان میرسی

و آقا

باز هم دلش خوش می شود به شما

و سهم من از این آمدن ها

یک روضه ی رقیه خاتون...
هیــــــــــــچ
قدم به قدم ماه میرسد

گفته بودی شعبان را به استغفار تمام کنم

استغفرالله از اینکه تو را ندارم

استغفرالله از نیامدنت به خاطر من

استغفرالله از اشک شبانه ات برای من

استغفرالله از شهر پر گناهِ من!

استغفرالله از بد بودن، نه ...

استغفرالله از خوب بودن!

 که در کوی تو بد که نه

خوب هم نباید بود

در کوی تو مختار و ابراهیم و کیان هم نباید بود!

تو فقط حبیب میخواهی و زهیر...


   + این روزها زینب هم آخرین هایش را تجربه می کند، 
       آخرین شعبان با پدر...

   + جنس روزهایت عوض شده خدا
هیــــــــــــچ

"حاج اسماعیل دولابی :
خیلی نگو من گناهکارم. 
هی نگو من گنهکارم. این را ادامه نده تا خودت هم به این یقین برسی. 
روی صفات خوب و کارهای خوبت کار کن تا روی اونها به یقین برسی.
معصیت را به یقین نرسان. 
ایمان را به شک تبدیل نکن. 
تاثیر زبان اینست که اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود... 
همیشه بگویید الحمدلله، شکر خدا. 
بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. 
اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو الحمدلله. 
آن وقت غمت را از بین می برد..."


   الحمدلله خدا جان

   الحمدلله که هستی و هوایم را داری


هیــــــــــــچ
هر چقدر که بد باشم
رمضان که می شود
قصد خوب بودن می کنم

        + اصلا هوای این ماه فرق دارد
            ماهِ این ماه هم...


        + خدا جان، عاقبت به خیری فقط!
هیــــــــــــچ

هر چه از نگاه اینان میگریزم


به نگاه تو مشتاق ترم خدا


قدری خریدارانه مرا نگاه می کنی؟؟؟


  

    + "هرکه حرف حق زند؛سیلی خورد"، دوست جان گفت، راست گفت!

هیــــــــــــچ

دلم برای تو یک عمــــــر قاصـــدک چیده است

نگو که چشم تو هم سوی آسمان خیره است


اگـــــر چه دیده ی من همیشـــه غـــــــم دارد

به پای تو یک کهکشـــان ستاره ریسیده است


ببین ستـــاره ی بختــــم به چشمکـی خنـدیـد

همان که آمـدنت را به چشـــم دل دیــده است


نگـــو، نگـــو خـــرافه گرایی دچـــار تردیــــــــدم

ز آسمــــــان و زمیـــــن در فشـــار و تهدیـــــدم


همـــــه در انتـــــــظـار یک نویــــــــد و بهـــــــــار

خوش آن دلی که در این دشت قاصدک دیده است


هیــــــــــــچ

این بار

به شوق دیدار تو

ماه هم

ذره ذره آب می شود


برای رسیدن به تو

باید محو شد

مثل ماه...

  + رمضان در راه است...

هیــــــــــــچ
شمارش معکوس آغاز می شود

نمیدانم

تو منتظر منی

یا من منتظر ماه تو

برای مناجات با تو...

امسال

جای اشک های پدر

قرآن پدر

دعای سحر و افطار پدر

چقدر خالی می شود!


هیــــــــــــچ

تو هم به فکر منی حاضرم قسم بخورم
همین زمان علنی حاضرم قسم بخورم 

به شوق وصل تو هر روز روزه میگیرم
و با چنین دهنی حاضرم قسم بخورم 

که مثل من تو هم از این فراق دلتنگی
به فکر آمدنی حاضرم قسم بخورم …


+ یک حرف هایی همین جوری یهویی به دلت می نشیند،
مثل همین شعر که از نا کجا رسید!
هیــــــــــــچ
بیا امشب

سر یک قرار عاشقانه حاضر شویم

بیا هر دو، لحظه ای به یک نقطه خیره شویم

مثلا ماه

بیا به ماه سلام کنیم

بیا خدا را ببوسیم

روی سجاده ی نرگس ها و یاس ها سجده کنیم

بیا امشبی را کمی خیال ببافیم

بیاندازیم زیر پایمان

و بنشینیم روی قالی خیال

استکانی چای بخوریم

بیا...

بیا امشب را

به هم هدیه کنیم...

  

    + این نوشته مخاطب ندارد، بی مخاطب نویسی هم مرض واگیرداری است!
هیــــــــــــچ
گاهی فکر می کنم

وقتی که تو نیستی

بودنِ من هم بیهوده است!


    + صد البته که میدانم، خدا انسان را بیهوده خلق نکرد!
هیــــــــــــچ
غلط است این که گویند به دل رهست دل را

دل مــن ز غصـــه خون شـد، دل تو خبر ندارد



+ مهم نیست وقتی کسی نمی فهمد دلت برای حرم پر پر میزند یعنی چه؟!

مهم تویی که خوب میدانی دلم روی سنگفرش صحن انقلاب جا مانده است!
هیــــــــــــچ
چقدر اتوبان ها خسته کننده اند!

کنار جاده ها

گاهی

خانواده هایی را میبینی

بساط پهن کرده اند

توپ بازی می کنند

صدای خنده هایشان را که می شنوی

هوس می کنی ماشین را کنار بزنی

مانند آنها

از ته دلت بخندی!

اما 

چقدر اتوبان ها خسته کننده اند!

همه در حال سبقت گرفتن

همه می خواهند زود برسند!

به کجا؟! نمی دانم...

اما من

نمی خواهم زود برسم!!!

دلم می خواهد همین جاها

بزنم کنار

روی علف های کنار جاده دراز بکشم

از میان شاخه های درخت توت

روزنه های نور را تماشا کنم

و با خودم بگویم زندگی زیباست...


    + کاش بشود دستی دراز کرد و از آسمان ستاره چید،
       یاد سریال خانه ی سبز افتادم
       و دختری که ستاه می چید!
هیــــــــــــچ
این روزها

در بام ایران

دیدم که نسل بعضی آدمها

هنوز منقرض نشده

هنوز هم هستند 

آنهایی که دوستیشان طعم مادیات نمیدهد

هنوز هم هستند

آنها که در تفریحاتشان گناه را خط خطی می کنند

هنوز هم هستند

آن ها که هم رنگ جماعتِِ رسوا نمی شوند...


    + با تک تک آدم ها کاری ندارم، فضای خوبی بود برای تنفس...
هیــــــــــــچ
فکر کن

بیایی

تمام شهر

شیرینی آمدنت را می چشند

کودکان مظلوم بحرین و فلسطین

چه جشن و سروری بگیرند

فکر کن

بیایی

چقدر همه چیز خوب می شود


    + از احیا برای آمدنت، تنها پیامکی سهم من شد...
هیــــــــــــچ

دلم گرفته پدر! برایم بهار بفرستید
زشهرکودکیم یادگار بفرستید

اگرچه زحمتتان میشود ولی این بار!
برای دخترک خود قرار بفرستید

تمام روز و شب من پراز زمستان است
دلم گرفته برایم بهار بفرستید ...


    + نه این که شعر من باشد، حرف مشترک است...

    + پدر را تو بخوان "پدر"، "صاحب"، "مولا"!

هیــــــــــــچ
در این غربت پنهان

یکی هست

یکی نیست

اما تو باشی آقا

همه ی نیست هایمان هست می شوند

فقط تو بیا...


    + ما بلد نیستیم، خودت برای آمدنت دعا کن...
      اللهم عجل لولیک الفرج
هیــــــــــــچ

از فانتزی های قشنگ یک دوست جان




+ پرواز یار میخواهد نه بال!

آرزویم برایت بالی است از جنس خدا

+ پست اختصاصی فقط برای همان یک دوست جان!

هیــــــــــــچ
قبل تر ها
مسجد که میرفتیم
میان ذکر و دعا و روضه
همه با نوای قشنگی می گفتند
"آراااام جاااااانم  حسیــــــــــــــن"

و منِ کودکِ بازیگوش
دنبال این بودم که قطره اشکی بریزم شبیه مادرم
یا میان صدای آنها دنبال صدای بابا باشم
که بدانم کجای مسجد نشسته است!
و چه میدانستم این آرام جان که میگویند چیست!؟

آن روزها گذشته است
حالا که نگاه میکنم
تازه میفهمم آرام جان چیست!
و چرا "حسین"؟!

وقتی میان روضه اش حال دلم خوب خوب است
وقتی دلم را به او میسپارم
و تا چشم باز میکنم میان زیارت عاشورایم
تازه میفهمم که آرام و قرارِ جان و دلم حسین است و بس
حتی اگر همه ی دنیا هم نباشند...
هیــــــــــــچ
ما آدمها

سالگرد روزهای خوبمان را

جشن میگیریم،

و روزهای تلخمان را

به سوگ می نشینیم،

اما برای روزهای مبهم زندگی

روزهایی که خاص بودند

گر چه نه شاد و نه غمگین

شاید فقط کافیست

که فراموشی بگیریم!!!


      + خدا هیچ وقت دیر نمیکند، به خدا اعتماد کنیم...
                  "الهی و ربی من لی غیرک"
هیــــــــــــچ

زیر این مهتاب


کاش یکی هم


کمی مرا آرزو کند


کمی حال خوب مرا...



       + "شازده کوچولو: چراغ را باید محافظت کرد:چه بسا اندک بادی آن را خاموش کند..."

             خودم باید حواسم به خودم باشد

هیــــــــــــچ

می گویند جایی هم هست

بعد از کلی دویدن

می ایستی

سرت را به پایین میندازی

و آرام میگویی

"بیخیال، دیگر نمی شود..."


بیخیال،

زورم نمیرسد خدا،

زورم به خودم نمیرسد،

من اگر "من" باشم

همیشه گیر می کنم خدا

بیا و کمی هم "تو" باش

یا عماد من لا عماد له

تنها تکیه گاهم تویی

به کدام نام صدایت کنم

که بیایی، دست روی سرم بکشی...


   + شنیده ام برای نگاهت نام "حسین" کافیست، الهی بحق حسین!

   + دلم روزهای قشنگ می خواهد خدا، مرا به خودم وا مگذار...

هیــــــــــــچ

خواب دیدم

آسمون چراغونیه

جشن گرفتن

صدای شادی میاد

ملائکه کف میزنن

تو و خیلیای دیگه با لباس نظامی میاین وسط جمعیت

یه آقای سبز پوش میاد به استقبالتون،

میگم چه خبره؟

میگی آقا برای پاسدارای دین جدش جشن گرفته!

میگم خوشبحالت

تو میری سمت آقا

من می مونم...

 

        + روزت مبارک...
هیــــــــــــچ

شعبان هم از راه رسید

شعبانی که محرمی است!

ماه حسین است و علی اکبرش

ماه حسین است و علمدارش

ماه حسین است و منتقمش

ماه حسین است و پاسدارانش

چ دلنشین است وقتی پاسداران و جانبازان را هم

در جرگه ی شعبانی ها قرار می دهی

روز پاسدار هم میرسد،

روز تو حسین،

روز آنان که به تو اقتدا کرده اند...


     + باورش سخت است، یازدهمین سالگرد عزیزمان است!

     + من هم متولد شعبانم...

    + روزت مبارک، پاسدار جبهه ی حق علیه باطل...
هیــــــــــــچ

در نوبتی دوباره دلت را مرور کن
از غم به هر بهانه ممکن عبور کن...

فاضل نظری



+ من حق ندارم غمگین باشم
چون خدارو دارم
الیس الله بکاف عبده؟
الیس الله بکاف عبده؟
الیس الله بکاف عبده؟

یکی باید باشه که نیست
اما وقتی تو جبران همه ی نداشته هایی
غمی نیست که آسان نشود...

+ مثل قبل نمیتونم بنویسم، نمیدونم چرا...
هیــــــــــــچ

دوست جان عزیز برایم فال گرفت،

تعبیر هم،

تفسیر هم،

تایید هم کرد!

خدا بخیر کناد!!!

fal


تعبیر :

بزرگان درست گفته ان که دل به دل راه دارد و شما مطمئن باشید که او هم به شما فکر می کند. گره از ابروانتان باز کنید که کارها بر وفق مرادتان پیش می رود. ذات خوبی دارید و ایمانتان قوی است پس فرشتگاه به شما کمک می کنند. شب را به خواب نگذران که وقت خوبی برای عبادت است همراهانتان بیشتر کارها را دشوار می کنند حلقه ی اقبال به سوی شما می آید


               + از برای جناب حافظ، هر نیتی کنی تعبیرش همان عشق و عاشقی است!...والا...


              + نماز شب، نسخه ی سنگینی است برای من، گر چه بیدارم، گرچه یاد نماز شبهای یک خوبم...

هیــــــــــــچ

بماند

اینکه هنوز هم حسرت دیدن ضریحت را به دل دارم

اما من

به همان یک نگاه از دم در به حریمت دل خوشم

من دلخوشم به اینکه شما باب الحوائجی!

من به آقازاده تان دلخوشم

دلخوش که نه

اصلا من کبوتر جلد حرم آقازاده تانم...

دختر جانتان را با جان و دل دوست دارم

قم را

نه به هوای گرمش میشناسم

نه به آب شورش!

قم برای من، آستان مقدس بانویی است

که فاطمه بودن را در گوش من زمزمه می کند!

حالا که حریم رضایت باب الجوادی دارد که زائر را پس نمیزند

امشب می خواهم از باب المراد تو وارد شوم آقا

آقا به جان مادرت...



      + آقای خوبم، سرت سلامت، آجرک الله یا بقیه الله...


      + خوش بحال کتاب های نمایشگاه کتاب!

         آقا روی سر خیلی هایشان دستی کشید،

         همان دست مجروح پدرانه ی دوست داشتنی... (اللهم احفظ قائدنا الخامنه ای)

هیــــــــــــچ
دکتر شریعتی به دور از دعواها و قضاوت های به حق و ناحق
مقایسه ی زیبایی از عشق را در کویرشان گنجانده اند
مقایسه ای که توی هر بند بی اختیار سرت رو به نشانه تایید تکون میدی:

عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن

  + خدا جانم، دلم شنا کردن در دریای تو را میخواهد،
                   و محو شدن در تو را،
                   دلم لطافت روح می خواهد،
                   میخاهم بزرگ شوم،
                   بزرگ نه به معنای این آدم بزرگ های محتاط و سیاس،
                   میخواهم کمی از بزرگی تو را داشته باشم،
                   همان که جلال و جبروت دارد، همان که کریم و رحیم است
                   همان که لطیف و رئوف است، همان که قهار و غفار است...

  + اونقدر بزرگ بود که غمش نباید کسی رو زمین بزنه،
     غم آدمای بزرگ آدمو بزرگ میکنه،
     دستمو بگیر...
هیــــــــــــچ

سوالی دارم

آنان که حرم ندارند

سر به کدام کوی می گذارند؟؟؟



   + حال دلم خوب میشود، حتی با یاد حرم...

   + هم سفیانی سر برآورده و هم یمانی، 
      آقا بیا که خون در جوی های یمن جاری است..
هیــــــــــــچ
کسی چه میداند
خدای من شاعر است!
به هر سبکی شعر می گوید
غزل، قصیده، رباعی، شعر نو...

به گمانم باران غزل باشد،
غزل عشق خدا
شاید شکوفه، درخت، ابر
همگی شعر باشند...

   + باران می بارد، وقت بارش باران، وقت استجابت دعاست
      نمیدانم، غزل امروز، به حرمت کدام چشم و دست و دل میبارد
      هر چه هست، نازمان را میخرند...
      این بار بیا، تو برایم دعا کن، همان دستهای مهربانت را به آسمان بگیر
      مثل همیشه مرا بسپار به خدا...
      راستی، انگشتر عقیقت به دست برادر غریب است...


هیــــــــــــچ


 دوستی فرستاد:

   "آن عشـــــق که در پـــــرده بمـاند به چه ارزد؟

    عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ..."

    [شفایی اصفهانی]


غم



+ الکی مثلا ما عاشقیم...(گاهی آدم دوست داره ادای عاشقارو دربیاره)

هیــــــــــــچ

فرصت ها مانند ابر در گذرند...


فاصله ی دوری نرو

فرصتی مثل همین ماه رجب

               می شنوی؟ - "این الرجبیون؟!"

فرصتی مثل همین حالا

               برای نگاه کردن به چهره ی دوست داشتنی پدر

               برای بوسیدن دست مادر

فرصتی برای دوست داشتن

          برای دوست داشته شدن

فرصتی برای نگاه کردن به شمعدانی ها

فرصتی برای دست کشیدن رو آفتابگردان

فرصتی برای تماشای ماه

فرصتی برای خوب بودن!

          برای حال خوب داشتن!

نکند روزی،

حسرت فرصت هایی که گذشت بخوری

فرصت ها نباید ساده بگذرند...

فرصت با هم بودنهایمان خیلی محدود است، خیلی محدود...


       + فرصت با تو بودن کم بود...


هیــــــــــــچ

یه حال و هوایی دارم

خودمم نمیدونم چمه

نه نگرانی و استرسه

نه ذوق و شوق

نه انتظار

هم میخام گریه کنم

هم از ته دل بخندم

اینگار یه اتفاقی قراره بیفته

و من ازش خبر دارم

ولی من که خبر ندارم :(

از صدای زنگ در، زنگ تلفن، موبایل...

میترسم

خدایا!

توکل بر تو، خیر باشه!



      + هر دم از این باغ بری میرسد

         هر کی رو که فکر کردیم خوشبخته و باریک الله گفتیم به زندگیش

         خدا بهمون نشون داد طرف داره خون دل میخوره...

         من از طلاق نفرت دارم و ازش میترسم،

         خدایا، از زندگی ما و دوستان و نزدیکانم دورش کن!

هیــــــــــــچ