بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه
امروز صبح، از خواب که بیدار شدم، دیدم دوست جان چند تا پیام داده توی تلگرام
وقتی دیده جواب نمیدم گفته پاشو دیگه، پاشو، پاشو امام زمان اومدا...

اولش یه لبخندی زدم از سرخوشی دوستم
بعدش اما...
چقدر منتظر ظهور بودی؟!
چقدر توی نماز شبت گفتی "اللهم عجل لولیک الفرج"
چند شب قدر، چند تا صبح جمعه، چند تا عاشورا ؟!...
حتی اگه امروز روز فرج باشه، تو دیگه نیستی
یادم افتاد ممکنه منم نباشم!

توی این قحطی لبخندِ راستی راستی،

توی این بی مهری ها،

توی این بی حوصلگی ها،

توی این عصر ارتباطات که گند زده به بیشتر روابط و دوستیهای خوب و حلال،

توی این آشفتگی ها،

توی این اضطرار...

تو که زیباترین تبسم خدایی

کی قراره به زندگی ما لبخند بزنی یابن الحسن؟!


     + هوای فرج...

     + دی اکتیو کردن فیسبوک، وایبر، تلگرام، لااقل تا یه مدت، خوبه آدم به هیچی عادت نکنه...

     + خدایا، هدایتمون کن به راه راست...
هیــــــــــــچ
مولا امیرالمومنین میفرمایند:

"برترین دوست و برادر تو کسی است که در کار خیر سبقت گیرد 

و تو را هم به سوی خیر بکشاند ، و تو را به نیکی فراخواند و یاری کند."


بهانه:

"دوست جانِ ما،

هوای کربلا به سرش می زند

ما را هم هوایی تر می کند"

اصلا رفاقت ما با این دوست جان

قصه ی همان رفاقت برای خداست

شاید هم برای حسین!

که فرقی هم نمی کند،

حسین، عزیز دردانه ی خداست


اینکه دوست جان

این تعریف و تمجید را میخاند مهم نیست

امام صادق علیه السلام فرمودند:

"هر گاه کسی را دوست داشتی
 او را بدان آگاه ساز،
 زیرا اعلام محبت، محبت را میان شما استوار تر می سازد"



   + خدا جان! حلقه ی دوستان ما، همیشه ذکر تو را دارد
                   مبادا از عاجزترین مردم باشم،
                   و دوستان خوبم را از دست بدهم...

  + دوستان خوب، آیینه ی مهر خداوندی اند،
      معبودا! مهرت جاودانه...
هیــــــــــــچ

چند وقتی است

نمیدانم روزهایم چگونه میگذرد

انگار شلوغ

ولی خلوت

خدا جان

شاید کمی گم کرده ام

برای تو بودن را

برنامه ام را خودت بچین

اگر کارها برای توست

شلوغش کن، زیادش کن

بگذار وقت کم بیاورم، کم خوابی بکشم

اما اگر دیدی خطاست

از تو دور است

راهم را ببند

بگذار از بیکاری

سبزی پاک کنم، خانه جارو کنم، گردگیری کنم...

اصلا بخوابم

خیر هم نیستیم، تو کاری کن شر هم نباشم خدا...

هیــــــــــــچ

گاهی


نه، همیشه


دوست دارم بگویم


"اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعاء"


بگذر از گناهانم خدا


که میدانم، گره کارم تنها به دست تو باز می شود خدا


این که می گویم فرج


اینکه نمیشود


اینکه هر جمعه میگذرد


و من بدون ندبه...


شرمنده ام ولی،


به حق خوب هایت بیا...



       + خوب ترین خوب ها را برایم بخواه،

          به کرامت تو نمی آید رهایم کنی...


      + تو کریمی و دو صد کوه به یک کاه دهی...

         شاید شبیه مشهدم!

هیــــــــــــچ
وقتی دلم

برای زیارت عاشورا تنگ میشود

برای ناحیه ی مقدسه

برای کمیل

با خودم میگویم 

چقدر مرا دوست داری خدا....



    + کربلا، پیاده، عرفه.... ثبت نام شروع شد، و ما به بهانه ها، که تنهایی و ...، جا میمانیم...
       اربعین مرا نخوانی، دیوانه میشوم حسین...

    + اینکه دوست داشته باشی یک نفر باشد، که همیشه باشد، برای تو،
       نه بد است، نه غیر عادی و نه توقع زیادی! باید یک نفر باشد...
       مثلا خودت خدا...

    + دلـــــــم به غیر تو الفت به کس نمی گیرد
       چو بلبلـی است که جا در قفس نمی گیرد
       به حــــــــرف زشت بدان ترک یار نتوان کرد
       کسی که دل به کسی داد پس نمی گیرد...

    + خرداد لعنتی میرسد...
هیــــــــــــچ
خدا جان

حرف های دل را

با چه رمزی کد می کنی

که هیچ کس

هیچ کس

هیچ کس

آن را نمی فهمد

جز خودت،

نیم نگاهی فقط

به بودنت محتاجم...
هیــــــــــــچ
وقت رفتن

مدام با خودم میگفتم

این بار که پام برسه حرم

با آقا دعوا می کنم

میگم اینه رسمش؟

خیلی حرفا داشتم

اما تا رسیدم

"چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی"

همه ش یادم رفت

باز تا نگاهم افتاد به گنبد

با ذوق گفتم یا امام رضا نوکرتم...
هیــــــــــــچ

خوب های زندگی را

باید مثل این کبوترهای جلد حرم

رهایشان کنی،

جلد تو باشند

بر میگردند

جا خوش می کنند درون قلبت

بی منت!

جلد تو که نباشند

هزار هزار قفس و قفل و کلید هم

پایشان را بند نمی کند...



     + آدم باید در زندگیش "آدم های خوب" داشته باشد،
        آدم های خوبی که جایشان در قلب توست،
        نه فقط مقابل چشمانت
        که مبادا وقتی نباشند
        خوبی را هم فراموش کنی...

هیــــــــــــچ

هنوز شرمنده ی مهمان نوازی شمایم یا ایهاالرئوف!

هر چه من بد هستم

شما خوبی آقا!

هر چه من طلبکارانه تر

شما کریمانه تر

هر چه بیشتر در مشت این گدا بگذاری

بیشتر میخواهد!

چه کنم که هیچ جای دنیا حال و هوای حریمت را ندارد...



    + کاخ همه شاهان جهان را که بگردی، دربار کسی پنجره فولاد ندارد...

    + قرار لحظه ی آخرمان یادت باشد آقا، آرامشی از جنس خودت،
        دخترها عجیب بابایی اند...

    + کار خوبه علی بن موسی الرضا درست کنه....
هیــــــــــــچ



اَنْتَ اِلهى وَسَیِّدى وَمَوْلاىَ


هیــــــــــــچ
آن ها که تو را ندارند

چه در دنیایشان دارند

که دلشان را خوش کند

و دنیایشان را دوست داشتنی

چه کسی در دنیای آدم های مدرن

می تواند در کمتر از یک روز،

آروزی آدم را برآورده کند

پست قبلی، شب ولادت امام جواد، عیدی خواستن از پدرش،

پنجشنبه، صبح، پرواز به سمت بهشت دلم

پست امشب، یکشنبه، بازگشت از زیارت صحن و سرای علی بن موسی الرضا!

نگاه شاهانه ای خواستم مولا

پدرانه نگاهم کردی

خواستی روز پدر

دلم، آواره ی نبودنی نباشد

در آغوشم گرفتی

گفتی، تبریک امسال را به خودم بگو...


     + همیشه دوستت داشته ام...
 
     + فکر میکنم اولین سالی بود که روز پدر دنبال خرید هیچ کادویی نبودیم...

هیــــــــــــچ

 "من مات علی حب علی مات شهیدا"


  تو شهید شدی

  اشک های رمضانت گواه

  تو شهید شدی

  پرچم سیاه محرم خانه مان گواه

  تو شهید شدی

  میزبانی هیئت شاهزاده علی اکبرت گواه

  تو شهید شدی

  اصرار به برگزاری شادیمان در سالگرد ازدواج امیرالمومنین گواه

  تو شهید شدی

  جنگ و جبهه و ولایتت گواه

  تو شهید شدی

  گریه هایت برای مادر گواه

  تو شهید شدی

  سادگی علی وارت گواه

  آری

  شهید شدی

  لحظه لحظه ی زندگیت گواه!



     + کاش من هم اینطور برم....

هیــــــــــــچ
دل
برای من نیست
که غم و شادیِ من در آن خانه داشته باشد!
دل برای شماست
پس شادی اش هم برای شماست

سیزده رجب باشد
بابا هم که نباشد
باز هم سیزده رجب است
روز بابا نیست
روز امیرالمومنین است
از اولش هم روز امیرالمومنین بود
روز "علی"
مردترین مرد عالم...
همانی که طوافش کردم
همانی که کنج صحن کوچکش برای همه مان جا داشت
همانی که وقت آوارگی در نجف
همسفر گفت
رو به بارگاهش شکایت کنید
این رسم مهمان نوازیست؟!
و من یاد سه ساله...

برای خاندان رسول الله
چه روزهای مبارکی است

روز حسین است و علی اصغرش
حتما رباب
گفته بود
پسرم به فدای تو حسین
که علی اصغر، کربلا، آغوش، تیر...

روز رضاست و جوادش
کیست که نداند
باب الجواد راه ورودی به قلب توست
کیست که نداند
برای نگاهت
باید پای جوادت را به میان کشید
باید عیدی گرفت!
شیرینی میلاد پسرت
گدایان شهر را اطعام نمی کنی؟!


     + کاش زائرت بودم...

     + بابای من، قشنگ ترین بابای دنیاست، حتی اگه تو آسموناست....
هیــــــــــــچ
مدام فکر می کنم

یک کار نکرده دارم خـــدا

یک کار نکرده

که به خاطرش

تو نگاهم نمیکنی

منطق من

شاید در حد خدایی تو نباشد

اما

نگاهم کن

دستم را بگیر

بگذار گرمی دستان تو

آرامم کند...


       + این که تو را نمیفهمم عجیب نیست!
           من کوچک...
           تو بزرگی خدا
           بزرگ تر از تصور من....
هیــــــــــــچ
دوست داشتم

امشب

تو

آرزویم نباشی
هیــــــــــــچ
بی مقدمه
شهید علم الهدی رو نمیشناسم خیلی
مثل بقیه شهدا
فقط اسم
چند تا خاطره
چند تا نوشته...

ولی ازش خجالت میکشم
نوشته هایی که راجع به شب داره
راجب اینکه پاس داری شب اونو یاد انس میندازه
یاد امیرالمومنین، نماز شب مادر...
یه حس حقارت به آدم میده
یا اونا خیلی بزرگ بودن....یا من خیلی خیلی کوچیک...
هیــــــــــــچ

 "یا نورالمستوحشین فی الظلم"

چنان از تاریکی دنیایم وحشت زده ام

که تنها پناهم تویی خدا

بیا و باز هم "دافع النقم" باش

که بلایی بدتر از دوری از تو نیست

تو که "سریع الرضا"یی به حق رضایت

ببین فریاد میکنم که هنوز یادم هست تو "غیاث المستغیثین"ی

ببین که باز هم معتذرا نادما آمده ام

خدا جانم، ای حبیب دلم

لیله الرغائب است

شب نزدیکی به تو

چه آرزویی جز تو می تواند شایسته ی این شب باشد

که تو "غایه آمال العارفین" هستی...


    + فانتزی من:
                   منو برای خودت کنار بذار خدا...
هیــــــــــــچ
آدمها
چه زود
قید هم را می زنند
با یک خطا
با یک فاصله
و تو چقدر دیر دست بر میداری از دلم!
و من دیوانه ی همینم
که ببینم
منتظر نمیمانی که برگردم از خطا
دستم را میگیری
میبری به راه درست!

دلم می گیرد مولا
وقتی فکر می کنم
زینب و این همه مصیبت و "صبر"!
من و گرفتاری دنیا و "شکایت"!


   + لج بازی که نیست؟
      وقتی دوست دارم جلو آدمایی که منتظرن 
      ما بشینیم مدام آبغوره بگیریم و افسرده باشیم لباسای شاد بپوشم و بخندم؟!
      اصن همینی که هست!

   + درسته دلم میگیره، ولی رضا برضاک، حتی زورکی!

   + همین که گمت نکنم برام خوبه...
هیــــــــــــچ
گفت  "نازت را باید خرید!"

آقا

از همه ی دارایی من

دل پرگناهم را کم کنی

همین کلاف نخ می ماند!


      + تو فرق داری با همه دنیا!

      + من از تو می نویسم و این کیمیا کم است!
هیــــــــــــچ

بیا قید بعضی چیزها را بزنیم حسین،


من گنـــــاه


تو فاصلـــــــــه را ...


    + فاصله ها ویرانگرند!

هیــــــــــــچ
آرامتر شده ام
بیخیال تر
شاید کمی هم مهربان تر
بعضی نوشته هایم را که دوباره می خوانم

چقدر دلم تنگ تر میشود برای حال و هوای عاشقی
شاید اگر کربلا نبود
اربعین
پیاده
با برادر...
شاید اگر شب جمعه
با توفیق اجباری نمی ماندیم
شاید اگر تا کربلا مدام به ذهنم نمی آمد
شب جمعه ی بعدی کربلا می مانیم یا نه؟!
و حتی از ترس شنیدن جواب منفی سوالم را بلند نمی گفتم!
شاید اگر شب جمعه، کربلا، بین الحرمین
در آن حال و هوا چشمان ملتمس و بلاتکلیف آن دخترک را نمیدیدم
اگر لرزش دستانش را از آن فاصله حس نمی کردم
اگر آن وقتی که در بین الحرمین آواره ی یک نشانه آشنا بودم،
تو آن زائر سید ایرانی را جلوی پای من سبز نمی کردی
که با سوز نام علی بن موسی الرضا را ببرد
و اشکهای منِ بُهت زده را بریزد
اگر بابا نگفته بود این زیارت را جای من برو
اگر خیلی اتفاقهای کربلا نبود
اگر نگاه تو نبود
شاید نه
حتما  حسین جان
تا حال
کم آورده بودم...



     + چقدر نام تو اعتبار می دهد به دلم،این دل شکسته نذر تو حسین!
 
     + سامرا که حسرت شد، تنها حرمی که تو هم نرفتی!
هیــــــــــــچ
امسال
بی تو
بهار را
به زور به خانه می آوریم!
باغچه ها را سرو سامان میدهیم
به گل هایت حسابی میرسیم
کلی گل جدید می کاریم...
شمعدانی هایی که گل می دهند
محمدی
یاس...

این خانه فقط تو را کم دارد!


   + عطر حضورت را حس می کنم...
هیــــــــــــچ

:)


اینجا چقدر خلوته!

هه

دیروز

4 تا بازدید کننده

دو تاش خودم

دوتاش روبات


    + اومد از آینده بگه، گفت همسر شهید میشی :|


    + خیلی روزا هست که دیگه ربطی به زندگی من نداره،

        دنبال کادوی خاصی نیستم،

        قرآن رو باز می کنم...

        یه شاخه گل،

        روزت مبارک بابا..

هیــــــــــــچ

اصن به این نتیجه رسیدم که ما خیلی لوسیم!

ینی خدا لوسمون کرده

تا گفته بالا چشمت ابروست

ما افتادیم به گریه

که آی خدا

من چقدر بدبختم!!!!

دلم می خواد پوست کلفت باشم خدا

وقتی زدی بخندم!

اخم کردی ادا دربیارم

نازم کردی غش نکنم...


    + چقدر این گل و گیاه آرامش بخش هستن

    +  گلی که دوست داشتی خراب شد، وقتی فهمید دیگه نیستی...

هیــــــــــــچ

می گذرند این روزها

چند وقت دیگر

امروز می شود "قدیم"

وقتی میخواهم امروز را بیاد بیاورم

باید بگویم قبل تر ها!

می گذرد

مثل قبل تر ها که گذشت!

مثل روزهایی که یکی نبود...

حالا شده اند دوتا

نمی دانم

شاید شماره ها مدام زیاد شوند

شاید بخواهی فقط خودت بمانی!

هر چه که هست میگذرد...


     + گاهی تو را کنار خود احساس می کنم...

     + سکوت گذر ثانیه را کند می کند...

     + باز هم سفر کردیم...

        جابجایی ها، کاملا عمدی و اختیاری است، پ

        خواستم بگویم وقتی که "تو" نیستی، آواره ام...

هیــــــــــــچ
وقت اضافه هم

روزی تمام می شود

با شمارش معکوس...


   + با این غریبه ها عزم کوچ به سرمان زده!
هیــــــــــــچ

آی پی یک بازدید کننده ی وبلاگ

برای عربستان سعودی است!

یادم آورد

که تا حال 

از سگ های کثیف وهابی

چیزی ننوشته ام!


اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد

و آخر تابع له علی ذلک...


   + حواسمان باشد!

      دعوا، دعوای عرب و عجم نیست!

      خاندان رسول خدا ص هم عربند!

       آنها که اربعین به زوارالحسین پناه میدادند هم عربند!

       دعوا سر سگ های هار و نجسی به نام وهابیون است!

        

    + لعن الله علی آل سعود!

هیــــــــــــچ
اعتماد بی جا

مانع آرامش است

لطفا آرامش کسی را بر هم نزنید!
هیــــــــــــچ

دارم زیارت ناحیه مقدسه گوش می کنم


با سوز می خواند


أَلسَّلامُ عَلَى ابْنِ زَمْـزَمَ وَ الصَّـفا، أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلَى الْمَهْتُوکِ الْخِبآءِ ...


همین سه جمله کافی است برای دلم،


تکرار می کنم،

زمزم و صفا

آغشته به خون

هتک حرمت خیمه گاه...


چه میکنی با این جملات یا صاحب الزمان؟

چه میکنی با شیب الخضیب؟

چه میکنی با اجساد العاریات؟

چه میکنی با اعضاء المقطعات؟



    + هر روز عاشورا و همه جا کربلاست...

هیــــــــــــچ
دمت گرم آقا!

امشب کلی خندیدیم!

حضرت آقا به تیم کشتی مان بلافاصله پیام تبریک دادند

و در جواب تبریک های توافق نصفه و نیمه ی لوزان

فرمودند تبریک ندارد که!!!

همدلی و هم زبانی با دولت به کنار

اما جگرمان حال آمد...


    + آقایان دیپلماسی خنده!
       قهرمان آن است که پرچم کشور را با "بـُـــرد قطعـــی"  بالا ببرد!

    + ما هم تبریک به تیم و مربیان کشتی ایران، و من الله توفیق!
هیــــــــــــچ
تلـــخ می شـــــوم

درست مثل لیمو شیرین تازه ای 

که چاقو خورده باشد...

      + زودتر به فریادم برس ح س ی ن
هیــــــــــــچ
چقدر دلم می خواهد زودتر ماه رمضان برسد!

بیداری تا صبح به بهانه ی سحری

آی مزه میدهد دعای مجیر!

آی مزه می دهد مناجات شعبانیه در رمضان!

آی مزه می دهد زیارت امیرالمومنین!


   + دلم برای حرمش پرپر میزند، ایوان نجف عجب صفایی دارد...

   + مولا جان، 
      اربعین امسال خودت دل مادری را نرم کن، ببین از حالا التماس می کنم تورا...
هیــــــــــــچ
شاید همیشه
در رویاهایت
روز مرد را به کسی تبریک گفته ای
که هر شب خطی برای تو می نویسد
و در تمام نوشته هایش
تو را "بانو" خطاب می کند
مردی که تمام عاشقانه هایش را
تقدیم به تو می کند
مردی که...
اگر امروز،
از خستگی،
ادبیات دیگری داشت
یادش رفت شبی، خطی...
تو همان "بانو" باش
تو عاشقانه هایش را
از نگاهش،کارش، تلاشش بخوان
مبادا ناشکری کنی!
تو هنوز برایش بنویس،
و یادت نرود
پایان اسمش
از میم مالکیت استفاده کنی!
شاید دیروز
روز مرد
دستان پینه بسته ی مرد بوسیدنی بود
اما امروز
چشمِ پاکِ و با حیای مردِ زندگیت را ببوس...
در این بازارِ گناه، چشم هایش را، از آنِ خودت کن...


      + حرف هایی به دوست...

      + بی تفاوتی، درد زندگی بیشترِ ما آدمها!

هیــــــــــــچ
دلم لج بازی کودکانه می خواهد

اصلا

بیا کمی شلوغش کنیم

من داد میزنم

تو مادرانه در آغوشم بگیر، خــــدا !


    + حسین جان، لطفا مثل همین بازدید کننده های ثابت این خط خطی ها
                         روزی چند بار به دلم سر بزن...
                         هر چند حرفهایم بی ربط و ساده و بی سر ته باشد!
هیــــــــــــچ
خودت را با دعاهای عجیب و غریب مشغول می کنی

خدا جان این را، آن را...

اما آخرش خودت، بیخیال تمام دعایت

می گویی

اللهم عجل لولیک الفرج

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد...
هیــــــــــــچ
متنفرم

از آدمها

از آدمهای مغرور و ابله

دوستت دارم را

نگه میدارند، برای روز مبادا!

مبادایی که شاید هیچ وقت نرسد!

همیشه برای کارهایشان

مقدمه چینی می خواهند!

درمقابل حرفهای دلشان

همیشه

مثل تابلوی معروف بیمارستان ها

دستشان را

به علامت سکوت

جلوی دهان میگیرند

ساکتش می کنند

که مبادا

حرفی از عشق، دوست داشتن و ابراز محبت بزند...

متنفرم

از آدمهایی که همیشه نهی می کنند

فقط سنگ های راه را نشان می دهند

و از مناظر و درختان و آبشارها بی بهره اند...



    + همیشه که نمیتوان دوست داشت، از بعضی خصوصیات، باید متنفر بود!

    + می توان نبود، می توان ندید، می توان از آسمان ستاره ای نخواست...

هیــــــــــــچ
دارم فکر می کنم

شاید

روزی

در بازی های کودکیم

در بازی کلاغ پر

گفته باشم

"بابا پَــــــر"

و تو دستت را بالا برده باشی

و من

به گمان اینکه اشتباه کرده ای

با ذوق کودکانه خوانده ام

"بابا که پر نداره، خودش خبر نداره..."


   + چه میدانستم،
      پریدن را
      خوب بلدی!
هیــــــــــــچ
ای کاش

همه ی مــردها

آنقدر "مـــــرد" بودن

که همه ی زن ها

می تونستن با خیال راحت

یک "زن" باشن!


  + نامه نوشتن چه سود، چون نرسد سوی دوست...

  + چقدر دنیام پر شده،
     از آدمهایی که نیستن...
هیــــــــــــچ
ترانه های خوب
سرشار خاطره اند

مثل همین ترانه ی باران
باران
باران...
همیشه خاطره دارد
باران که می بارد
خاطرات بارانی
از چشمت میبارند
یادت می آید که چقدر دلت...


   + روز مادر گذشت، چند روز دیگر روز توست...

   + ظاهر زندگی بعضی ها گولمان میزند! 
      همیشه، خوشبختی
      معنی موقعیت شغلی و مالی خوب،
      همسر مهربان و مورد تایید دیگران(!!!) نیست!
      همین که حرف هم را نفهمند
      برای هم "ایثار" نکنند
      کافیست، تا زندگی جهنم شود!
      
هیــــــــــــچ
جبر و اختیار!
جبر و اختیار!
جبر و اختیار!

یک حرف خودمانی دارم
نه از عناد
نه از انکار
فقط یک سوال!

اختیارِ کدام بخش زندگیم را دارم خدا
که گفتی انتخاب کن!
تمام راههای من شده جبر!
فقط سکوت و تماشا
خواستی می دهی
نخواستی نمی دهی
خواستی جور می کنی
نخواستی بر هم میزنی
خواستی قول و قرارمان سر جایش
نخواستی بد قولمان می کنی و ...

اختیار کدام انتخاب را به من سپرده ای؟!
لحظه هایی که آخرت از آن سوال خواهی کرد،
به چه میگذرد؟! اختیارش با کیست؟!


    + امروز روز غر زدنه، روز بد بودن، بی اعصاب بودن، حوصله نداشتن، امروز روز منه...

هیــــــــــــچ
به گمانم بزرگ شده ام
خیلی بزرگ!

آنقدر بزرگ که سرم را بلند نمیکنم برای دیدن آسمان
آنقدر بزرگ که دیگر جای ستاره ها یادم نیست
آنقدر بزرگ که با نگاهم مورچه ی دانه کشی را تعقیب نمی کنم
آنقدر بزرگ که دیگر روی کاغذ چیزی نمی نویسم و خط نمی زنم
آنقدر بزرگ که وقت نماز صبح چشمم که به ماه میفتد 
  تازه یادم بیاید که چقدر دلم برای آسمان تنگ شده بود...
آنقدر بزرگ شده ام که دلم برای دوچرخه سواری و وسطی و گرگم به هوا تنگ شود!
آنقدر بزرگ شده ام که دیگر زشت میدانم گرفتن دست خواهر و برادر و چرخیدن و سرگیجه گرفتن با هم را...
آنقدر بزرگ شده ام که حرف زبان و قلبم فرق کند
آنقدر بزرگ که حتی دعاهایم را فیلتر می کنم
آنقدر بزرگ که...

چه بزرگی فریبنده و دروغی...
دوست دارم همان کودک دیروز باشم، 
سر به هوا باشم
لانه ی مورچه ها را بشناسم
مدام نقاشی بکشم و از بقیه نمره های الکی بگیرم
بی پروا دوچرخه سواری کنم
توی بازی وسطی جیغ بکشم
جر زنی کنم
جیغ بزنم که تو سوختی
زبان درازی کنم برای گرگ های بازی گرگم به هوا
توپ را بزنم به سنگ های هفت سنگ و آی در بروم
بروم با بچه ی همسایه پشت بام بنشینم و آلوچه ی نشسته از درخت بچینم و بخورم!
دست خواهری را بگیرم و آی بچرخم...
دوست دارم حتی برای اینکه "شکلاتی که قرار است حالا از دست مادر بگیرم 
کاکائویی باشد با مغزی شکلات توت فرنگی" دعا کنم
عیدی های امسالم را توی قلک بریزم
و وقتی قلک را میشکنم از خدا بخواهم که پولهایم دوبرابر شده باشد...
دلم موتور سواری با بابا میخواهد
یا مسابقه دو با او، که همیشه برنده من بودم!
اصلن دلم بالکن حیاط قدیمیمان را میخواهد
با همان گل خزان که گلهای صورتی و بوی تندی داشت!
دلم آن قهرهای پنج دقیقه ای را میخاهد
و آن آشتی های همیشگی

امروز چقدر دلم برای همه تنگ است
حتی آنها که شاید فقط یک بار دیدمشان
آنها که دیگر نیستند
آنها که هستند ولی با ما نیستند
و شاید آنها که هنوز با ما هستند اما دلهایمان عجیب از هم فاصله گرفته...
برای دوستهای کوچه ی بچگی
برای دوستان مدرسه ی کودکی
برای دوستان دبیرستان
برای دانشگاه و خوابگاه و آدم های جورواجورش
برای آدم های خاصی که دلم میخاهد توی ذهنم همینطور بزرگ بمانند...
و برای خودم
خودم در کودکی
خودم در نوجوانی
خودم در دانشگاه
اصلا برای خودم همین چند ماه پیش

همه اینها به کنار

امروز خیلی دلم برای تو تنگ است خدا
آغوشت را باز کن، موهایم را نوازش کن
میخاهم آرام در آغوشت بخابم، از خودم خسته ام...

هیــــــــــــچ

خواستم حرفی بنویسم
دیدم همه ی دلتنگی هایم تکراری شده
حال مرا خواستی بدانی
پست های قبلی را بخوان
و قبل تر و قبل تر...
تکرار
در بی حوصلگی ها
بی خیالی ها
امیدم
فقط به خدا
گوشه ای نشسته ام
و مثل یک مهره ی سوخته
بازی زندگی را تماشا می کنم..


   + نباید غمگین و افسرده و ناامید بود،
      شیطان در تلاش است که تو شک کنی
      به عدالت و حکمت و محبت خدا
      این دلتنگی ها را
      وصل کن به خدا، به حسین..

   + نظری گر نکنی میروم از دست حسین...

هیــــــــــــچ
چشم های بارانیِ همراهِ کوچکِ من

بالای سر قبری که 

دو گلدان گل سینره ی بنفش داشت

دوباره به من گفت

خیلی ها دوستش داشتند،

حتی همین کوچولوی دوست داشتنی...


+    لحظه ها
 را زود پرپر میکنم شاید بیایی 
      با خیالت تا سحر سر میکنم شاید بیایی...
هیــــــــــــچ
روزهایی هست
که احساس خلا می کنی
یک حس بی تفاوتی
به هر شادی
یا غم
در هر نظر خواهی
جواب تو یکیست
"فرقی نمیکنه!"
شاید هم گاهی
محض دلخوشی دیگران
یا رها شدن از اصرار و گیر سه پیچ،
بگویی فلان چیز
شاید هم
بروی یک مغازه
و برای اینکه لحظه ای
فکر مادر را
مشغول چیز دیگری کنی
مدام خرید کنی...
لباس هایی که ذوق پوشیدن یکیش را هم نداری...

      + خودم از خودم خوشم نمیاد وقتی خودم نیستم :(
هیــــــــــــچ
فکر می کنم هنوز هم
هوای مرا داری
ولی فقط
فکر می کنم،
این شک مرا به یقین بدل نمی کنی؟!


هیــــــــــــچ
راستش را بگو

تو چند نفر بودی

که با رفتنت

جهانم

خالی شده...


   + مدام دارم گند میزنم، بیا و دستم را بگیر...

   + تمام سیزده ها دربدر، حالا که نیستی...
هیــــــــــــچ
باران، گل، شکوفه، بهار...

همه چیز عطر تو را دارد،

تو بگو چطور از این روزها بگذرم...


  + دختر، همیشه حامی می خواهد،
     یک تکیه گاه،
     تو که هم امید بودی،
     هم تکیه گاه،
     زود بود بروی...
هیــــــــــــچ

دوستی گفت

روی خاک شلمچه،

فتح المبین،

طلائیه،

اروند،

می نشینی

با همین چادر مشکی

برمیگردی

اما

عجیب است

که نیازی به تکاندن نیست

چادرت هنوز پاک است!


      +  گفتم شاید این خاک هم، 

          دلش نمی آید از قدمگاه شهدا جدا شود

          و بچسبد به من

          آدم معمولی گناهکار

          که گرفتار روزمرگی هاست

          که با یک بلا یادش میرود

          مهربانترین مهربانان را... 

هیــــــــــــچ
نامش

سه راهی شهادت بود!

اما 

روزگاری

هر سه راه

ختم میشد

به "شهادت"



  +  خاک خوزستان
      چقدر حسرت داشت
      حسرت قدمهایی که وصل می شد
      به آسمان!
هیــــــــــــچ
دلم را به دریای تو میزنم ح س ی ن

راضی باش

و دستم را بگیر

نروم جایی

که یاد تو نیست...


    + قید بعضی چیزها را باید فقط به خاطر ح س ی ن بزنی!
هیــــــــــــچ