بی بهــــــــــانه

حرفای دونفره...فقط با خدا!
بی بهــــــــــانه

این دیده نیست لایق دیدار روی تــو

چشمی دگر بده تا تماشا کنم تو را

پیام های کوتاه
دوست خوب
آن نیست
که دست تو را بگیرد
مغازه به مغازه
پارک به پارک
و سینما به سینما
حواس تو را
از سختی ها و مصائب
به دنیا و شادی ها پرت کند،

دوست خوب
دوست من است
که دست مرا می گیرد
و کلی راه میبرد
تا آفتاب فتح المبین و طلائیه
و باران اروند و آبادان
و گل و لای شلمچه
و حواس دلم را
از هر چه سختی و دلتنگی است
پرت می کند
به آسمان و آسمانی ها...

  + چقدر تحویل سال، روضه ی تو مزه داشت حسین!
هیــــــــــــچ

برای تحویل سال

فرار کردم

از خانه

و جای خالی تو!


کیلومترها دور از خانه

با آدم هایی که نمی شناختمشان

در حسینیه ی پادگانی که تا به حال ندیده بودم

تحویل سال

باز هم جای تو خالی بود،

که بیایی،

آب چهل یاسین بیاوری

بگویی تبرک است

رویمان را ببوسی

عیدیمان را از لای قرآنت بدهی

شکلات تعارف کنی

و بعد سکوت کنی و به تبریک عید آقا گوش بدهی

بعد هم تماس های تبریک

و گلایه ی ما

که پدرجان

گوشی را کنار بگذار و دو تا عکس خوب با ما بگیر

...


      + حدیث کساء را، آخرین بار

         برای شفای تو خوانده بودم...

هیــــــــــــچ
آفتاب داغ فتح المبین
چقدر شبیه کربلای تو بود، حسین...

رمز عملیات باز هم به نام مادرت متبرک بود آقا
ومثل همیشه
پیـــــــروز

نمی دانم
دیگر شهدا
به چه زبانی بگویند
نام مــــــــــادر
گره گشاست...

    + هر جا که تو هستی، دلم قرص است
        مـــادری هستم،
        پدر هم مـــــــادری بود،
        انگار رمز پیروزی را خوب فهمیده بود...
هیــــــــــــچ

طلائیه

شاید چادر خاکی

تنها سهم من از تو بود،


و روزی

همان جا

دستِ بریده، شبیه عباسِ تو

سهم حاج حسین خرازی،

سردار فاتح قلبها...



   +  سه راهی شهادت عطر خدا را داشت...


   +  دست دلم را می گیری و میبری کنار اروند

       و من

       میان آن همه زیبایی

       چشم دوخته ام به سیم خاردارهای خورشیدی داخل آب...

        

هیــــــــــــچ
فاطمیه و این خاک

این خاک و این همه گمنام

این همه گمنام و این تشنگی

تشنگی و یاد حسین...

این چرخه باز هم به خاندان تو میرسد، حسین!


  + فاطمیه باشد و تو، در کربلای ایران، دنبال "مادر بی نشان مدینه" بگردی، فقط دیوانگی است!

  + شکرت خدا، فاطمیه، تحویل سال، دوکوهه، فکه، سه راهی شهادت، شلمچه، هویزه...

  + لبخندت را دیدم انگار کنار علمدار، مهمان مادرمان فاطمه باشی بابا...

هیــــــــــــچ
برای دیگران
خاطره نساز،
وقتی که نباشی
همین خاطرات
ذره ذره آبشان می کند...


  + من از تو خاطره دارم، خاطره درد کمی نیست!

  + سوز دل ما کجا و بزم شما کجا؟!

  + امسال همه چیز فرق می کند، چقدر دلم چهارشنبه سوری نمی خواهد!

  + آتــــش، در ، مــــــــادر... وای مادرم...
هیــــــــــــچ
چه فرقی می کند
باران ببارد
درختان باغچه شکوفه بدهند
غنچه های گلِ من باز شوند
خرید عید لباس نو
تحویل سال
چهارشنبه سوری
سبزه و هفت سین
چه فرقی می کند وقتی ...


  + فردا اگر بدون تو باید به سر شود / فرقی نمی کند شب من کی سحر شود    (فاضل نظری)
 
  + مرداب زندگی همه را غرق می کند...
 
  + از غم به هر بهانه ی ممکن عبور کن!

  + وقتی در طول روز نقاب بیخیالی میزنی، باید جایی باشد، مثل اینجا، که کمی هم صادق باشی، با خودت!
هیــــــــــــچ
کاش بگذرد زودتر
این روزها
که هر ثانیه اش
به اندازه ی غروب یک جمعه ی پاییزی
دلگیر است!


  + این روزها، مادر هم بلند قرآن می خواند! به گمانم فهمیده دلتنگ صدای تو هستم...
هیــــــــــــچ
حس می کنم دلم
صاحب دارد،
وقتی برای چفیه
دلتنگ می شوم!

دلم می خواهد
چفیه روی سرم
راه بروم
و زمزمه کنم
کجایید ای شهیدان خدایی...

 + دیوانگی هم عالمی دارد...
 + نامش بهار است، این خزان زندگی ما!...
     دلم بهار می خواهد،
     بهار است وفتی به رضای تو راضی شوم خدا!

 + دیشب که چادر را به خودم نزدیک تر کردم، حس بهتری داشتم!
  
 + دیشب یک عده گمان کردند ما در حد مجلس نیستیم،
    و خودشان را به مجلسی ها شبیه تر کردند(!!!)،
    ما نیز گمان کردیم مجلس در حد ما نیست،
    و تالار را ترک کردیم...
    هم آن ها لذت، هم ما حس خوب...
    شکرت خدا، راضی باش و هوایمان را هم...
هیــــــــــــچ
در مرداب گل بمانی هنر کرده ای...

هنرمند نیستم مولا!

به شدت محتاج دست هنرمند شما...
دست بکشی روی سرم
و من
به حرمت دستان شما
با گناه
خداحافظی...
که گناه
خداحافظی از شماست...

+
      غرور نه،
      فقط خوشحالم
      امشب
      بغض،
      وقت گناه دیگران...

      از من نگیر
      حساسیت به گناه را
      بگذار چشم هایم
      حساس باشند
      و با دیدن گناه
      ببارند!

+   همیشه فکر می کنم، زندگی با این سور و سات شروع بشه،
      با این بی غیرتی و عیاشی،
      دوام و کیفیتش چطور میشه؟!
      واقعا اعتماد و علاقه ای می مونه؟!
      و زن میتونه ادعا کنه فقط برای شوهرشه؟
      خوش به حال اونا
      که در اوج سادگی
       با یه عقدِ توی حرم
       زندگیشونو با عشق واقعی شروع میکنن...
هیــــــــــــچ
امروز
آدم های متمدن
می خندند
و شک می کنند
به عقل من!
که برنامه ی عیدم را
سپرده ام دست شهدا
و راهی جنوبم
برای تحویل سال!

سالی که به واسطه ی شهدا فقط
تحویل میگیرمش!

  +  دلم می سوزد
      برای کسانی که
      عشق را
      در خاک شلمچه و هویزه نمی بینند!
      و گره دلشان را
      به دست قطع شده ی حاج حسین نمی سپرند!
      و هیچ وقت
      غرق نگاه حاج همت نمیشوند!
      خدا جانم، همه را عاشق کن!  
       
  + شاید آنجا، آدم ها، بیشتر شبیه بابا باشند...
هیــــــــــــچ


بیست بار

نوشتم

پاک کردم

حرفهایم

تمام شد!

به همین سادگی


  + دلسنگ یا دلتنگ ! چون کوهی زمینگیر از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم...

هیــــــــــــچ
با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

  فاضل نظری


  + برای بار چندم خواندم
      "به مجنون گفتم زنده بمان"
      از ضعف خود خجالت...
      ولی خدا جان،
      به هر ریسمانی چنگ میزنم
      که بنده ات باشم خدا
      ریسمان من این روزها،
       باکری و همت و آوینی...
هیــــــــــــچ

کاش میشد

قید زندگی را بزنی

بروی گوشه ای بنشینی

زانوهایت را بغل کنی

بعدش خدا

مهربانانه بیاید

دست بکشد روی سرت

کنارت بنشینت

بگوید تمام شد، غصه نخور!



   + میخوری زمین، بلند میشی،

      بار اول، بار دم، بار سوم...

      اما یه وقتی میرسه کم میاری...

      میدونم محکم تر از کوه پشتمی خدا

      ولی من... 

   + خیلی بده آدم کم بیاره...

هیــــــــــــچ

باور نمی کردم

بی تو
بهار بیاید
بی تو
درختان حیاطمان
شکوفه بدهند
بی تو
عید باشد
بی تو
لباس نو، تحویل سال...
لعنت به این روزهای باورنکردنی!
 

 + اولین روبوسی عید با تو خوب بود،
    اولین عیدی سال، از تو خوب بود،
    اولین تبریک سال، از تو خوب بود،
    اولین عکس سال، سر سفره ی هفت سین، با تو خوب بود،
    تمام اولین ها، فقط و فقط با تو خوب بود بود بود...
    رفتنت به تمام قشنگی هایم پایان داد بابای من...
    حالا فرار می کنم از همه ی اولین ها!

  + خیلی احمقانه
      هنوز دلم می خواهد
      چشمم را که باز میکنم
       این سیاهی گوشه ی عکست نباشد
       به این امید
       بار ها پلک میزنم...

   + سال بدون تو را تحویل نمیگیرم!

   + یاد رقیه، آتش میزند به دلم،
      یک بابا میشنوم، دلم هری میریزد، حسرت یک بابا گفتن دیگر...
      این همه زخم زبان را، یتیم سه ساله ات .... جانم حسین...
هیــــــــــــچ
دم عید است
همه جا 
حرف از خرید عید
دخترها
در حال چانه زدن با بابا ها
که این را هم بخـــر لطفا!


  +  کاش بودی
      کمی با هم چانه میزدیم
      من اصرار و کلی توجیه
      تو هم، همان لبخند همیشگی
  

  + دلم کمی ناز کردن دخترانه می خواهد...
      کمی بابا گفتن های کشیده...

  + قرار نبود فاطمیه برای تو گریه کنم ولی...
هیــــــــــــچ

چقدر شبیه "تو" بودن سخت است!

عاشق بودن  ماندن سخت است!

این روزها خیلی ها از شبیه "تو" بودن فرار می کنند،

خیلی ها مانند تو نیستند بانو!

پای علی شان نمی ایستند!

علی شان را به دست شیطان عدو میسپرند!

خطبه مسجد کجاست؟! از مسمار در می ترسند!

مادر جان

شبیه "تو" بودن خیلی سخت است!

دست مرا بگیر

با خودت ببر

به همان کوچه های تنگ

که خودت باشی و حسن!

مرا ببر که دست عدو جای تو به صورتم بخورد!

مرا ببر به دعای شبانه ات مادر

یک جرعه صبر می خواهم از نماز شبت!

بیا و یک صفحه "علی" برایم بخوان!

به قیامت مرا "دخترم" صدا کن...

خیلی وقت است "مادرم" شده ای...

از همان وقتی که فهمیدم 

شانه های بابا

فقط زمان گریه بر تو و حسین تو میلرزد....


 + هوای شلمچه دارم که عجیب عطر تو را دارد...

 + هنگامی که از چیزی می ترسی، خود را در آن بیافکن زیرا گاهی ترسیدن از چیزی، از خود آن سخت تر است. حکمت 175نهج البلاغه

هیــــــــــــچ

چشمه ی چرت و پرت هایمان خشک شده!

فقط دلم یک سفر می خواهد

قطار، من، زل زدن به تاریکی خوف ناک بیابان ها...


+

هر انسانی یک بار
برای رسیدن به یک نفر
دیر می کند،
و پس از آن
برای رسیدن به کسان دیگر ...
عجله ای نمی کند ...

 یاشار کمال

هیــــــــــــچ

حوصله ی نوشتن هم نیست!



   + آدم گاهی آنقدر تنها می‌ شود 

      و با خودش حرف می‌ زند که تبدیل می‌ شود به دو نفر...

      پاتریک دوویت


   + بی قرار توام و در دل تنگم گله هاست
      آه...! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
      مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
      در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
      آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد...
      بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
      بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
      مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
      باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق
      و سکوت تو جواب همه مسئله هاست

              فاضل نظری

هیــــــــــــچ
میگفت
سردشت
تنها در کانال گرفتار بودم...
یک تویوتا آمد...
دستم را گرفت
و نجات...

 + پدرم، بیا مرا هم نجات بده از این کانال تنهایی...

 + گرفتار کرده ای، هر که را که از تو خاطره دارد...
     با حجم خاطراتت چه کنیم؟!
هیــــــــــــچ

 هیچ ذوقی ندارد

 روزی که تولد توست!


+ دلم میخاد از حالا تا فردا گوشیمو خاموش کنم :(
    شاید احمقانه باشه ولی نمیدونم چرا دلم نمیاد....
    حس میکنم یه پیام خاصی قراره بهم برسه

    خدایا، این روزا رو به خیر بگذرون

 + زندگی ما هم شده الکی مثلا زندگی!
هیــــــــــــچ

هـــیـــــــچ کس، بی کس نیست!


خدا جان


هـــوایمان را داشته باش


یک وقت، تـــوهـــــــــم بی کسی برنداریم


و با هر کسی بودن را بپذیریم...


  + خدا جانم، هنوز هزاران شکر به تو بدهکارم... ولی باز هم شکوه می کنم

      ببخش مرا

هیــــــــــــچ
صدایی آشنا
که سالهاست
با روضه هایش گریه می کنم
امشب در مسجد
خداحافظی کند
و بگوید فردا، مدینه
بیادتان هستم...
بغض چند روزه ی مرا
که مانده بود در گلو
با هیچ اشکی هم 
رهایم نمی کرد
می شکند
بی مهابا
میان آن هم نمازگزار گریه می کنم
و دلم می خواهد داد بزنم
آقای مداح
به مادر بگو
می سوزم برای غریبی اش
زائر شدن را از خدا می خواهم
اما اگر هم نداد
ملالی نیست
ولی خودت
بانو
مادر
عزیز دل
دوستم داشته باش
قابل نیستم ولی
به حق حسین دوستم داشته باش...


   + مادری دارم، بهتر از برگ درخت... دردانه ی پیامبر، هوای مادرم را هم...
هیــــــــــــچ
همه چیز خوب است
مخصوصا
جایی هست
که هیچ کس
خبر ندارد
من می نویسم
خودم می خوانم
رهگذرها
غریبه اند

و چه ساده می توان برای غریبه ها از مخاطب خاص نوشت...


 + هیچ مخاطبی خاص تر از تو نیست خدا...
     
 + این که مدام می گویی "فبای الاء ربکما تکذبان" یعنی من، 
    چقدر سخت می فهمم که همه چیز تویی؟!

 + دوست جانم گفت استخاره کردم آمد:
    اینقدرها هم که فکر می کنی معامله ی پرسودی نیست!
     خدا جان، بیا و با من هم کمی خودمانی تر باش...
هیــــــــــــچ
خداجان
دلم خیلی تنگ شده است
درست
ولی هنوز به اندازه ی تو
جا دارد....


 + جمله ای حکیمانه از یک رهگذر در ایستگاه اتوبوس:
     "قرار نیس که زن به جایی برسه، همین که بتونه آروم باشه 
      و آرامشش رو به خانواده اش برسونه،
      رسالتش رو انجام داده،
      بقیه کارایی که انجام میده خیلی مهم نیس..."

  + دلم میخاد هر روز گل مریم بگیرم و بذارم کنار عکست
      به یاد اون وقتا که گل مریم دوست داشتی...
هیــــــــــــچ

خدا جان

تصمیم های سخت

آدم های بزرگ می خواهند

کاش تصمیم هایم

در حد همان تصمیم کبری می ماند


بگذار به زبان چوپانی خودم بگویم


دلم یک دور همی می خواهد

من باشم و یکی که حرفم را بفهمد

راه را نشانم بدهد

خوبی و بدی راه را بگوید

و در تصمیم مصمم کند مرا


رهایی از این تردیدها

فقط به دست رضای تو

مولای رئوف من

امکان دارد


یک دور همی

من و صحن انقلاب و کبوتر ها...


  + دستم به خرید بلیط نمیرود،

      شیرینی آخرین سفر یک ماه هم دوام نیاورد...


  + أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ

هیــــــــــــچ
با تمام وجود می فهمم

لبخند ما

چقدر حال دلش را خوب می کند!

این خنده های تصنعی

نذر تو باشد

مـــــــــادرم...

 + خدا جان! با هر تماس بی قرارتر می شوم
     یعنی نصیب می شود خادم کوی عشاق شدن؟
هیــــــــــــچ
هر چه می کنم
که کم نیاورم
که تو بشوی تمام من
که از شر این بغض های آنی خلاص شوم
باز هم
یک پای دلم می لنگد آقا...
هوایی می خواهم
از جنس حرم
آبی از سقاخانه
نمازی از سر شوق
سلامی از ته دل...
تشنه ی یک نگاه رئوفانه ات هستم مولاجان
پناهگاه امن من تویی یا ابالحسن!


 + مادر و پدر، ستون ها خانه اند، امان از روزی که نباشند...

 + زمان چه ساده می گذرد، و از میان آلبوم عکس ها، 
    می گوید "ممکن است فردا هم حسرت آدم های امروز را بخوری"
    
 + هوایی میشم، وقتی میبینم هوامو داری...
هیــــــــــــچ

 - هنوز به یادشی؟

 - اوهوم


 - چرا؟

 - نمیدونم.


 - دوستش داری؟

 - بهش فکر نکردم.


 - چرا؟

 - نمیدونم


 - تا حالا دعا کردی برگرده؟

 - نه، اونی که با دعای من بیاد نمیخام...


 - اگه بیاد...

 - (وسط حرفش) نمیاد!


 - باشه :( لااقل براش دعا کن

 - دعا میکنم...



   + ادامه این مکالمه یادم آورد بعضی ها آنقدر که نشان می دهند مرد نیستند!


   + بعضی دوست ها تکلیفشان نامعلوم است

       انگار بین زمین و آسمان معلق

       دوست یا دشمن... شایدم همان حکایت خاله خرسه

       اینها را سپردم به تو خداجان


   + همیشه از همه ی گذشته ی یک آدم نپرس،

      آدم ها گاهی دوست دارند فراموش کنند.

هیــــــــــــچ

جمکران
یعنی تو صاحب داری!

صاحبی که هیچکس به اندازه او غریب نیست!

صاحبی که هیچ کس به اندازه او هوایت را ندارد!

صاحبی که هیچ کس به اندازه او به یادت نیست!

صاحبی که معنای خالص عشق است!
نه این عشق های آبکی که با گذر زملن فراموش می شود، یک عشق ناب آسمانی...

صاحبی که خوب میداند، برای یک قدم چطور صد قدم بیاید...

خودم و زندگیم و دوستانم را سپردم به تو یا صاحب الزمان (عج)


 + زیباتر از تصورم بود، مسجدی که نفس خوب ها آسمانیش کرده بود.

 + یه کنج برای خودم برگزیدم، به امید سفرهای بعدی

هیــــــــــــچ
جمکران
جاده
پای پیاده
اذان
باران...

+حس عجیبی دارد
+شکر خدا
+یه جور عجیبی حالم خوبه
فک کنم قراره بمیرم!...
هیــــــــــــچ
بیست و دو بهمن
ساعت 21:00

پشت بام خانه
این لحظه
صدای الله اکبرت را کم دارد،

تو را کم دارم
هیچ کس شبیه تو نیست!
هیــــــــــــچ

حس من

امشب

کمی تا قسمتی

در این صداست


                         +تموم لحظه‏ های این تب تلخ

                            خدا از حسرت ما با خبر بود

هیــــــــــــچ
چرا آدم ها

عشق را

اینقدر پیچیده می کنند؟؟؟

برای عشق

یک ح س ی ن ،

حتی

یک یا ح س ی ن

کافیست!


   + کجا برم که عطر تو، نپیچه توی لحظه هام؟...

   + دلتنگ که شدی، عاشقی یادت رفت، خوب است ساعتی بنشینی، 
      به یادگاری های اربعینت نگاه کنی، عکس روی پل، پای تاول زده، 
      کوله پشتی "الی الکربلا" و تسبیح سبز رنگ بابا...
      خواستی، کمی هم ادای رقیه را دربیاور،
      برای حسین، رقیه شو، سکینه شو...
      بگذار سرش به خرابه ی دلت بیاید و آباد شوی!
هیــــــــــــچ

دوستان رفته اند اردو،


عقد دوست جان (و هم تولدش) است،


خواهری نم نم عازم مشهد الرضاست،


همکلاسی ها نگران کنکور فـــردا،


همین نزدیکی ها سور و سات عروسی عموزاده!!!


و کلی خبر دیگر شبیه اینها....



من هم

بر سر مزاری نشسته

نه غمگین

نه شاد

الرحمن می خوانم...


   + هنوز می توانی لبخند بزنی، پس هنوز دستت توی دست خداست...

   + قاصدک دلم گرفته از زمیـــن...

   + سه نقطه ها را دوست دارم، کلی حرف نگفته دارند!

هیــــــــــــچ
نمیدونم
برای اینکه قید کنکور رو زدم
الان خوشحال باشم و سبک
یا
غمگین و پشیمون

فقط اینو میدونم "الخیر فی ما وقع"

به این فرصت نیاز داشتم
به این کاری که از محیطش راضی نیستم
به خوندن کتابایی که از صبر کمت شرمندت میکنه
به بودن با مادرم
به نگاه کردن به تلویزیون و فیلم رو ندیدن
به موزیک پلی کردن و گوش ندادن بهش
به پیاده گز کردن مسیرهای تکراری
به روزی چندین عکس قدیمی نگاه کردن
به دعا
به نگاه کردن به گوشه گوشه ی خونه مون
به مرور خاطراتی که دوستشون دارم
من به همه ی اینا نیاز داشتم
شاید کنکور از نظر خیلیا هزینه ی زیادی باشه برای رسیدن به این چیزا
ولی من اینا رو مفت خریدم...
کنکور فشار ذهنی منو بیشتر میکرد
و ممکن بود منو آدم دیگه ای کنه
دعا میکنم
اگه به صلاحه و خیره
دوباره انگیزه درس خوندن پیدا کنم
و دوباره به دانشگاه فکر کنم...

خدای من...کار خوبه که تو درستش کنی....
هیــــــــــــچ
حال دلم وقتی خوب است
که شما نوازشش کنی،

حال دلم وقتی خوب است
که شما نگاهش کنی

حال دلم وقتی خوب است
که شما راضی باشی آقا

یا علی بن موسی الرضا


هیــــــــــــچ
خداجان
باور کن
وقتی نیست
کمی دارد سخت می گذرد...


 + "کمی" را تو "خیلی" بخوان...

 + گفتم پرم شکسته به دردت نمی خورد
    گفتی دلت شکسته و پرواز می کنی
    من آدمم، یقین می کنم که باز
    با یک حسین ع در دلم اعجاز می کنی


 + جان زهرا مادرت، من را صدا کن یا رضــــــــــا ع

 + خودم هم فکر نمیکردم برای این "نه" تردیدی نداشته باشم...

 + نمیخواستم که تو رو توی گم ترین آرزوهام ببینم... (دکلمه پرستویی)

 + به قول پدربزرگ: گذشت!
    حرف من : می گذرد!
هیــــــــــــچ
معنای باران
خیلی هم پیچیده نیست
نه ربطی به قطره ها دارد
نه ربطی به دریا
و نه حتی به ابرها

باران
یعنی
خدا میگوید
"بنده جانم! اشک بریزی، اشک میریزم،
فقط "تو" ببین که "من" هستم..."



  + لحظه ی بارش باران، لحظه ی اجابت دعاست...فقط راضی باش، همین
 
  + آتانین تکجه آدی کل بی دونیای دیر، آتانین بیر باخیشی ملک سولیمانه دیر
     آتا بیر گولدی گولوستاندا اونا تای اولماز، آتانین عطری بوتون باغ  گولوستانه دیر...
هیــــــــــــچ
تو بگو این نوشته ها
فقط برای نفس است
و بی ارزش

اما من
برای حرف زدن با خدا
نه بهانه می خواهم
نه کلمات تکراری

من با خدای خودم 
از همه چیز حرف میزنم!


مثلا حالا
که دلم میخواهد
یکی اشک هایم را پاک کند
و تمام بغض های مرا
تایید کند
ومدام بگوید
حق با توست...


   + چو گلدان خالی لب پنجره، پر از خاطرات ترک خورده ایم...
هیــــــــــــچ

 * پیامبر خدا ص همیشه می فرمودند: بار خدایا، به تو پناه میبرم از یار غافل و هم نشین بد.

 * امام صادق ع فرمودند: سزاوار نیست که مسلمان با بدکار و احمق و دروغگو رفاقت کند.





 میان هجوم تردیدها

 گیر کرده ام

 نکند
 
 صلاح و مصلحت را

 با آنچه "دلم" میخواهد اشتباه بگیرم

 باز هم، تو هوایم را داشته باش خدا...



 +  نه دلم می خواهد به آدمها برچسب بد بودن بزنم

     نه میخواهم از چشم تو بیفتم خدا...
 
 +  بعضی وقتها باید روی بعضی آدم ها، بعضی اتفاق ها، بعضی دوست داشتن ها را خط خطی کنی، آنقدر که دیگر خوانده نشوند!
هیــــــــــــچ
امروز به یک رابطه رسیدم!

رابطه ما با خدا
مانند اینترنت ماست!
مدام
قطع می شود
وصل می شود
حجم دانلودمان محدود است،
کمی که معنویاتمان میزند بالا
دیگر نمیکشیم،
معنویت را با غم اشتباهی گرفته ایم
وسایل برقی دیگر نویز می اندازند روی خطمان
هر چه محدودیت است
از ما، سیستم ما، کابل های ماست

خانه را از پایبست درست کن
سیم کشی هایت را راست و ریس کن
ترافیکت را ببر بالا
اصلا اتصالت را نامحدود بگیر
ببین با چه سرعتی به خدا میرسی...

     + تــقــــــــــــوا!

هیــــــــــــچ

یادت باشه

اگه یه وقتی

دنیا رفیقتو زمین زد

اگه دیدی داره کم میاره

اگه دیدی ایمانش ته کشیده

غرق شده توی غصه ها

داره به هر چی هست و نیست چنگ میندازه

که خودشو از تک و تا نندازه

که از چشم خدا نیفته

یادت باشه هواشو داشته باشی

دستشو بگیری

آروم تو گوشش بگی"هی رفیق! خدا باهاته! غصه چرا؟!"


  + چند وقته با هر "دوستی" حرف میزنم، میگه نخاستم خلوتتو بهم بزنم، گفتم توی حال خودت باشی!!!


      رفیق! بعضی وقتا لازمه خلوت آدمارو بهم بزنی، بهشون بگی تنها نیستن، بگی حق ندارن غصه بخورن...

      دم بعضیا گرم، نبودن، من حتی اینم نبودم :(

هیــــــــــــچ
اصلا چه خوب
بهانه ی اشکم تویی
ح س ی ن


  + گرچه به دردت نمیخورم... غمت را که میخورم آقا... دستم بگیـــــر...

  + مرا ببر به حرم تا نرفته ام از دست...

  + باران و کمیل ... تقارن قطره های اشکت بود...

  + کاش میشد، یه بار دیگه پنجشنبه شب، صدای کمیلت توی خونه می پیچید؟!

  + چه قدر واژه به پایت بریزم که هوای دلِ سر به هوایم را داشته باشی؟!
هیــــــــــــچ
طبق قانون طبیعت
شنیدن خبر ازدواج یه دوست
دوستی که چند سال، آشناترین در غریب ترین شرایط زندگیت بوده
باید اونقدر خوشحالت کنه
که گوشیو برداری و بهش زنگ بزنی و جیغ و داد کنی
هی بهش بگی عروس خانوم
ولی امشب من نتونستم

چرا من گریه ام گرفت؟!؟!

  +دنیام داره کوچیکتر میشه، اینگار قراره یه باره تنها شم...
  + براش آرزوی خوشبختی می کنم...
هیــــــــــــچ
زائر که می گویی
دلم هری میریزد
دست خودم نیست
من به جایی حساسم
که نامش حرم است
کبوتر دارد
زردی گنبدش
چه روز و چه شب
هر جای شهر که باشی
تو را محو تماشا می کند
من به این آقا حساسم
به نامش
به حرمش
به زائرش
اصلا من دیوانه!
به قطار مشهد حساسم
حتی به قطار درجه سه اش!
من به اشک های توی حرم حساسم
به تمام قول هایی که به آقا داده ام
من حتی به نطلبیدن های مولا حساسم
مرا بکشاند حرم، روی سنگ فرش های سردش بنشاند
یا مرا غرق در دلتنگی اش، مقابل عکسی از گنبد رها کند
 باز به زیارتش حساسم،

مرا چه به عاشقی
وقتی که کسی می گوید زائرم و گریه می کنم
فقط کمی به حرم حساسم...

   + باید کمی از دلتنگی ام را جمع کنم، بگذارم میان کوله بار دوستانم،
      سفارش کنم وقتی رسیدند حرم، دلتنگیم را بردارند
      ببرند برایش اذن دخول بخوانند، در رواق و گوهرشاد و انقلاب با هم راه بروند
      کمی به او آب سقاخانه بنوشانند، کمی هم خاک کفشداری بدهندش برای تبرکی...
هیــــــــــــچ
دلشوره های شیرین را دوست دارم
همان ها که جنسش با همه دلشوره ها فرق دارد
حسی شبیه دلشوره ی پیدا کردن بلیط قطار وقتی که از رفتن نا امیدی
یا هیجان شرکت در یک قرعه کشی که نمیدانی تو را زائر می کند یا یک جامانده!
دلشوره ای از جنس دلشوره ی اربعین، لب مرز، که نمیدانستی رد می شوی یا جا می مانی!
 دلشوره و انتظاری شیرین
 برای یک تماس، یک سفر، یک دعوت...
 برای خدمت به مردانی از جنس بابا

 + چه خوب میشه اگه بشه، تشنه ی هوای راهیانم...
 + یه حسی تو دلم میگه، تو نزدیکی به این خونه... خدا جانم، شیرین زبانی نیست، حست می کنم...
هیــــــــــــچ

چشم هایم را می بندم

جای خالی "تو"،

دیدن ندارد...


درست است که بعد از تو

نمرده ام

اما

زندگی هم نکرده ام...


   + یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن...


   + تنها کاری را تا فردا کنار بگذار، که حاضری بمیری بدون اینکه انجامش داده باشی!  (وبلاگ گیله مرد)

    

   + برای نشاندن لبخند بر لب مـــادر، امروز هم دیر است...

هیــــــــــــچ

دوستی می گفت

طبق فرموده ی پیامبر ص

که خود و علی را

 پدران امت نامیدند

امروز هم

روز پدر بود!


   + روزت مبارکـــــــــــ ...


   + دورت بگردم... دور اون ضریحی که هواشو کردم...

      خودت می دونی... که فقط خود تویی دوای دردم...

      آقای مهربانی ها، یه کم بیشتر از خیلی دلتنگتم!

  

   + دلم که می گیرد، به خودم وعده ی روزهای خوب می دهم و خودم به خودم می خندم...

هیــــــــــــچ