تو فکر کن
جایی از زندگی ایستاده ام
که اگر فیلم شود
باید صفحه ای مشکی بگذاری
و بنویسی
"چند سال بعد!"
+چشم هایت را روی این روزهایم مبند، خدا.
مدافع حرم
اول باید مدافع حریمِ آدمها باشد
وگر نه شهید که نه
می میرد!
+هنوز هم غریبی حسین
با نامت،اندکی پز می دهند، اما خیلی دیده میشوند...
+فتوای من:)
مشهد نمیبری امامزاده ای که هست
در شهرِ ما برای گدا شاهزاده ای که هست
مشهد نمیبری؟! پسرت ناز می کِشد
سلطانِ طوس نه، سلطانِ ما که هست
مشهد نمیبری و حسینت پناهگاهِ من
اینجا برای دردِ دلم کفتری که هست
مشهد نمیبری و دلم ضعف میرود
اینجا به لطف شما حاتمی که هست
باشد قبول، پای دلم لنگ میزند
حالا برای ما قسم مادری که هست
+ خط خطی ها نتیجه ی یک خیابانگردی بی هدف است وقتی که میشنوی خیلی ها زائرند و باز هم در تنهایی خودت جامانده ای ... گرچه پیاده روی ها بی هدف بود اما باز هم میرسی به حیاط شاهزاده حسین، پسر کوچک امام رضا، کنار دو شهید مدافع حرم مینشینی و از رقیه میگویی...
چه خوب که در این آشفته بازارِ خاطرات
بی نت شده ام!
لااقل دلتنگی هایم را روی کاغذی مینویسم و بعد مچاله و دور...
مثلا چه اهمیتی دارد که بنویسم دو سال را بدون او تحویل کرده ایم
سال قبل سر بر شانه ی دوست، کلّ حدیث کسایم اشک بود
امسال در آغوش برادر، زیرِ نگاهِ پرمهرِ پدرانه اش...
صد سال هم که بگذرد لذتِ آبِ چهل یاسینی که تو می آوردی را فراموش نخواهم کرد
صد سال هم که بگذرد قدم هیچکس به اندازه ی تو برایمان خیر نخواهد بود، وقتی که از مسجد می آمدی و اولین زنگ خانه را تو به صدا در می آوردی
نوروز بدونِ تو تلخ است...
+ هرچقدر هم بگوییم قضا و قَدَر و قسمت و حکمت، باز هم هیچکس برایمان تو نمیشود...
دلم
تنگــــــــِ روزهایی است
کـــه از شوقِ طلوعِ صبحش
خوابم نمیبرد...
+ تو بگو حوّایی بودم که از بهشتِ شلمچه رانده شدم و در خاکِ شهر مبحوس!
خادمی در شلمچه آرزویی بود که خاطره شد
می نویسم برای روزهایی که دلتنگِ عطرِ یاسِ شلمچه میشوم...
رفتند!
چهل روز بهشان گفتیم قرار است بروید، بروید، بروید...
اصلا خودتان میدانید قرار است بروید؟!
گفتیم دوستتان دارند که قرار است بروید!
گفتیم...
ما را اما...
یعنی ما را دوست...
+ فعل های لعنتی
+ چمدان دلم را بستم، گذاشتم توی کوپه های قطار!
نمیدانم به دستت میرسد یا نه...
راستش این روزها خیلی دستم، دلم... خالی شده...
"هیچی سخت تر از این نیست که منطقی فکر کنی،
وقتی احساساتت دارن خفه ت میکنن!"
نمیدونم حرف کیه،کجا،کدوم فیلم،کدوم عابر...
فقط میدونم حرفِ دلِ منم هست،
سخته خدا...هوامو داری؟!
+ الا بذکرالله تطمئن القلوب
من از صدا و سیما شکایت دارم،
آن دنیا حتما باید جوابگوی این روزها باشند،
این روزها که "زن" با تمام زنانگی اش
شده محور فیلمهای بی در و پیکرِ آن!
نرگس، ستایش، کیمیا، نفس گرم، ناهید و غیره و غیره و غیره!
کدام جواب میتواند بازیگر فرانسویِ بی حجاب را توجیه کند
که در فیلم کیمیا بازی میکند
و تمام خبرها میگویند همسرِ ساعد سهیلی است مثلا!
مرد اگر مسلمان است و زن غیر مسلمان...غلط است
مرد اگر مسلمان است و زن هم مسلمان شده...حجابش غلط است
مرد اگر غیر مسلمان شده و زن غیر مسلمان است...مرد مرتد است!
حکم شرعی کجا و اجرای آن کجا؟!
این همه اعمالِ ضد و نقیض!
وای بر ما و ادعای مسلمانیِ ما...
که اگر کربلایی باشد و شب عاشورایی و انتخابی،
چه کسی می ماند، چه کسی میرود؟!؟!
از همان بچگی
از بچه های لوس
که با کوبیدن پا و داد و بیداد حاجتشان را میگرفتند
خوشم نمی آمد
وقتی آنچیز که میخواستم، نمیشد
گریه میکردم
یک گوشه ای
ساکت میشدم
نهایتش لجباز میشدم
هنوزم هم!
با اینکه میدانم
آنکس که صدایش بلندتر است،
پا میکوبد
قاطعانه چیزی میخواهد
به خواسته اش میرسد
و من، و خیلی ها مثل من
در همان نگاه، سکوت و لجبازی
گیر میکنند
گیر میکنند...
+این شبها را دوست ندارم...
حدیث داریم
هیچ وقت معروفی رو به خاطر خجالت و شرم ترک نکن!
از دست خودم عصبی میشم وقتی با مصلحت اندیشی
موضع خودم رو مطرح نمیکنم
و منتظر میشم دیگران پیش برن
از خودم ناراحتم وقتی یکی دیگه قیام میکنه
و من به اینکه بگم راست میگه اکتفا میکنم...
امشب خیلی خوشحالم
برخوردی رو از کسی دیدم که انتظارشو نداشتم
نمیخام بگم استاد خیلی برام بزرگ شد
اما
دعا میکنم همیشه اطرافم پر از آدمای این شکلی باشه...
حال آدمو خوب میکنن که هستن هنوز خوب ها...
خیلیا شهرزاد رو دیدن،
و همگی اتفاق نظر دارن که شهرزاد قصه عشاقه!
نمیخام بدبین باشم
با لحظه لحظه های همچین فیلمایی میشه زندگی کرد،
اما یه چیزی هست که دوستش ندارم،
توی هر سکانس فیلم حس انتقام موج میزنه،
همه دنبال انتقام گرفتن هستن،
حتی فرهاد!
فرهادِ ساده ی عاشق دوست داشتنی هم
دنبال انتقام دوستانش و دکتر مصدقه!
حتی قباد
که انگار تازه به زندگی برگشته،
شخصیت جالبیه،
با روحیه ی لطیفش، غرور شکسته ش
و فرار از زندگی دوست نداشتنی که بزرگ آقا براش درست کرده
وقتی میگه من تا حالا اینجوری نشدم، ینی عاشق نشدم
آدم باورش میشه...
حتی شهرزاد
که داره نفرت از بزرگ آقا ها رو به بچه ش میفهمونه!
قصه ی عشق این فیلم قشنگه،
اما بی اعتمادی!!!
آدم به همه ی شخصیتای فیلم شک میکنه،
آدم به همه ی قصه ها شک میکنه
به دستی که پشت ایناس...
نمیدونم،
ما که نچشیدیم طعم عشقو
نبودیم مثل شهرزاد و فرهاد که عاشقی تو وجودمون باشه
شایدم یه روزی مثل قباد خدا وسطِ بدِ روزگارمون،
یه شهرزاد بهمون هدیه کنه،
یه شهرزاد که دوباره ذوق شعر و قصه مون رو هم زنده کنه
یه شهرزاد که...
+ آدما ساده عاشق میشن، قصه ی فرهاد و سادگی هاش راسته، قباد و دلباختگیش راسته، اصغر دربه در و عاشقیش راسته!
نگاه نمیکنه تو کی هستی، اون کیه، یه راهی پیدا میکنه، نفوذ میکنه به ته قلبت،
جایی که هیچ وقت نمیتونی دستشو بگیری و بندازیش بیرون...
میان مردم این شهـــر
فراوانند دخترانی که در خیالاتشان
حتی لحظه ای
خودشان را میگذارند جای شهرزادِ قصه!
تمام سختی های عشق را به جان میخرند، حتی فراق،
فکر می کنند بلدند عاشقی کنند،
دوست دارند جای شهرزاد باشند،
که حتی اگر درد دارند، برای عشق باشد،
افسوس
که عشق را، در کوچه ها گدایی می کنند...
"مسئولیت سنگینی بر دوشمان گذاشته شده است و اگر نتوانیم از پسش برآئیم، شرمنده و خجل باید به حضور خدوند و نبیاش و ولیاش برسیم چرا که مقصریم. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و بقول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشورائیان بپیوندیم و یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم."
شهید مدافع حرم، محمودرضا بیضایی
+ چقد سخته تشخیص این مسئولیت...
+ خوش بحالت شهید محمودرضا، شب انتخاب رسید، انتخابت کردند!
کاش میشد
این شبها هم
پخش زنده ای باشد
از حریم کریم اهل البیت
مثلا از پشت بام بنایی...که نیست!
در امتداد گنبدی...که نیست!
ورود هیئت ها از باب القاسمی...که نیست!
مثلا همین آقای احمد زاده و آقای ماندگاری
بشینند روی پشت بام رواق های اطراف حرم
هی به چهار گنبد نگاه کنند، حرف بزنند
مدام میان برنامه سلامت بدهند
در شلوغی حریمت جای سوزن انداختن نباشد...
+ حیف از تو که خاک عربستان بشود سنگ مزارت...:sob::sob::sob:!
آقاجان!
گفتی "بعد منزل نبود در سفر روحانی"
سوز دلت آشکار است آقا
تو جا مانده ای هستی
که زائر تری از همه
سپاس
که خودت را
در میان دل شکستگان جا میکنی...
دلم گرفته
بدون اینکه پای کسی در میان باشد
دلتنگم
بدون اینکه دنبال نگاهی باشم
یک توی عجیب کم دارم
یک تو ...
+ اربعین از راه میرسد انگار ، خبری نیست که نیست...
دسته ها و روضه ها
جای خالیت را
به رخم میکشند...
صدای هق هق گریه ات نمی آید میان روضه چرا؟
+ مادر سپرد
روضه ی مادر بخوانند
در دسته ی همیشگی،
درست مقابل خانه،
به قرار هر سال تو...